ولادت امام حسن مجتبی (ع) و روز اکرام گرامی باد
احمد رفیعی فلاح آبادی مدیردبیرستان غیردولتی پسرانه آینده
زندگینامه امام حسن (ع)
پیشوای دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده علی (علیه السلام) با دختر گرامی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.[ ۱ ] حسن بن علی (علیهالسلام) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریبا هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگی گفت .
پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حدود سی سال در کنار پدر بزرگوارشان امیر مومنان (علیه السلام) قرار داشت و پس از شهادت علی (علیه السلام) در سال ۴۰ هجری، به مدت ۱۰ سال امامت امت را به عهده داشت و در سال ۵۰ هجری با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن ۴۸ سالگی به درجه شهادت رسید و در قبرستان «بقیع» در مدینه مدفون گشت .
ـ کرامت حسنی
بذل و بخشش در راه خدا، یکی از ویژگیهای اخلاقی آن امام بزرگوار است که زبانزد خاص و عام میباشد تا جایی که امام مجتبی (علیهالسلام) سه بار تمامی داراییهای خود را در راه خدا بخشیدند. سفره کریم اهل بیت (علیهمالسلام) همواره برای مردم به ویژه فقرا و ضعیفان گسترده بود در این رابطه بیان یک ماجرا خالی از لطف نیست : عبداللهانس به همراه اسماعیلابنیسار برای گرفتن پول به شام نزد معاویه رفته بودند معاویه آنان را نا امید کرد و آنان دست خالی بازگشتند، اسماعیل در شعری خطاب به ابن انس میگوید:« لعمرک ما الی حسن رحلنا ولا زرنا حسیناً یابن انس».
یعنی : « به جان تو سوگند ای فرزند انس که ما به سوی حسن (علیهالسلام) نرفته و به زیارت حسین (علیهالسلام) نشتافته بودیم ».به عبارت روشنتر یعنی: فقط زیارت این دو برادر و خاندان اوست که کسی دست خالی از در خانه آنها برنمیگردد .
فریاد رس محرومان
در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینی در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حکم پیوندهای عمیق معنوی و رشتههای برادری دینی که در میان مسلمانان بر قرار است، باید همواره در تامین نیازمندیهای محرومان اجتماع کوشا باشند. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و پیشوایان دینی ما، نه تنها سفارشهای مؤکدی در این زمینه نمودهاند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجستهای از انساندوستی و ضعیف نوازی به شمار میرفتند .
پیشوای دوم، نه تنها از نظر علم، تقوی، زهد و عبادت، مقامی برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامی آن حضرت آرام بخش دلهای دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیری از در خانه آن حضرت دست خالی برنمی گشت. هیچ آزرده دلی شرح پریشانی خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمیکرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او نهاده میشد . گاه پیش از آنکه مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف میساخت و اجازه نمیداد رنج و مذلت درخواست را بر خود هموار سازد !
« سیوطی » در تاریخ خود مینویسد: «حسن بن علی» دارای امتیازات اخلاقی و فضایل انسانی فراوان بود، او شخصیتی بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخی و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.[ ۲ ]
نکته آموزنده
امام مجتبی (علیه السلام) گاهی مبالغ توجهی پول را، یکجا به مستمندان میبخشید، به طوری که مایه شگفتی همگان میشود. نکته یک چنین بخشش چشمگیر این است که حضرت مجتبی (علیه السلام) با این کار برای همیشه شخص فقیر را بی نیاز میساخت و او میتوانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگی آبرومندآنهای تشکیل بدهد و احیاناً سرمایهای برای خود تهیه نماید .
امام روا نمیدید مبلغ ناچیزی که خرج یک روز فقیر را به سختی تأمین میکند، به وی داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد برای تامین روزی بخور و نمیری، هر روز دست احتیاج به سوی این و آن دراز کند .
خاندان علم و فضیلت
روزی عثمان در کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیری از او کمک مالی خواست . عثمان پنج درهم به وی داد. مرد فقیر گفت: مرا نزد کسی راهنمایی کن که کمک بیشتری به من بکند. عثمان به طرف حضرت امام حسن مجتبی و حسین بن علی ( علیهمالسلام) و عبدالله جعفر، که در گوشه ای از مسجد نشسته بودند، اشاره کرد و گفت: نزد این چند نفر جوان که در آنجا نشسته اند برو و از آنها کمک بخواه .
وی پیش آنها رفت و اظهار مطلب کرد. کریم اهل بیت حضرت مجتبی (علیه السلام) فرمود: از دیگران کمک مالی خواستن، تنها در سه مورد رواست: دیه ای (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن به کلی عاجز گردد، یا بدهی کمر شکن داشته باشد و از عهد پرداخت آن برنیاید، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایی نرسد. آیا کدام یک از اینها برای تو پیش آمده است؟ [ ۳ ]
فقیر گفت: گرفتاری من یکی از همین سه چیز است. امام حسن مجتبی (علیه السلام ) پنجاه دینار به وی داد. به پیروی از آن حضرت، حضرت ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل وهشت دینار به وی دادند . فقیر موقع بازگشت، از کنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه کردی؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادی، ولی هیچ نپرسیدی پول را برای چه منظوری میخواهم؟ اما وقتی پیش آن سه نفر رفتم یکی از آنها (امام حسن مجتبی علیهالسلام) در مورد مصرف پول از من سوال کرد و من جواب دادم و آنگاه هر کدام این مقدار به من عطا کردند. ئعثمان گفت: این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند، نظیر آنها را کجا توان یافت؟[ ۴ ]
کمک غیر مستقیم
همت بلند و طبع عالی سبط نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) حضرت امام حسن مجتبی(علیهالسلام) اجازه نمیداد کسی از در خانه ایشان ناامید برگردد و گاه که کمک مستقیم مقدور حضرت نبود، به طور غیر مستقیم در رفع نیازمندیهای افراد کوشش میفرمودند و با تدابیر خاصی گره از مشکلات گرفتاران میگشود . چنآنکه روزی مرد فقیری به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود . اتفاقا در آن هنگام امام مجتبی (علیهالسلام) پولی در دست نداشت و از طرف دیگر از اینکه فرد تهیدستی از در خانهاش ناامید برگردد، شرمسار بود، لذا فرمود: آیا حاضری تو را به کاری راهنمایی کنم که به مقصودت برسی؟
آن مرد پاسخ داد: چه کاری؟
امام فرمودند: امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده است، ولی هنوز کسی به او تسلیت نگفته است، نزد خلیفه میروی و با سخنانی که به تو یاد میدهم، به وی تسلیت میگویی، از این راه به هدف خود میرسی .
فقیر پرسید: چگونه تسلیت بگویم؟
امام حسن(علیهالسلام) پاسخ دادند: وقتی نزد خلیفه رسیدی بگو: «الحمدلله الذی سترها بجلوسک علی قبرها و لا هتکها بجلوسها علی قبرک .»
یعنی آنکه: حمد خدا را که اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد، زیر سایه پدر بود، ولی اگر خلیفه پیش از او از دنیا میرفت، دخترت پس از مرگ تو در به در میشد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود )
مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد
این جملههای عاطفی در دوان خلیفه اثر عمیقی بر جای نهاد و از حزن و اندوه وی کاست و دستور داد جایزهای به وی بدهند
آنگاه پرسید: این سخن از آن تو بود؟
گفت: نه، حسن بن علی (علیه السلام) آن را به من آموخته است
خلیفه گفت: راست میگویی، او سرچشمه سخنان فصیح و شیرین است.[ ۵ ]
بررسی علل صلح (آتش بس) امام حسن (علیه السلام)
مهمترین و حساسترین بخش زندگانی امام مجتبی(علیهالسلام)، که مورد بحث و گفتگوی فراوان واقع شده و موجب خردهگیری دوستان کوته بین و دشمنان مغرض یا بی اطلاع گردیده است، ماجرای صلح آن حضرت با معاویه و کنارهگیری اجباری ایشان از صحنه خلافت و حکومت اسلامی است
گروهی، با مطالعه زندگانی حضرت مجتبی (علیهالسلام) و حوادث آن روز، این پرسشها را مطرح میسازند که چرا امام (علیه السلام) با معاویه صلح کرد؟ مگر پس از شهادت امیر مؤمنان (علیه السلام) شیعیان و پیروان فرزندش حسن مجتبی (علیه السلام)بیعت نکرده بودند؟
آیا بهتر نبود که آنچه را بعدا امام حسین (علیه السلام) آنجام داد، امام حسن ( علیه السلام) پیشتر آنجام میداد و در برابر معاویه قیام میکرد، و آنگاه یا پیروز میشد و یا با شهادت خود حکومت معاویه را متزلزل میساخت؟
قبل از آنکه به پاسخ این سوالها بپردازیم، لازم است در ابتدا سه نکته را یاد آوری کنیم :
۱ – مبارزات حسن بن علی (علیه السلام) پیش از دوران امامت
امام حسن (علیه السلام)، به شهادت تاریخ، فردی شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازی دریغ نمیورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود :
در جنگ جمل
امام حسن مجتبی (علیه السلام) در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیر مومنان (علیه السلام) در خط مقدم جبهه میجنگید و از یاران دلاور و شجاع سپاه علی بن ابی طالب(علیهالسلام) سبقت میگرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی میکرد.[ ۶ ]
پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنی چند از یاران امیرمومنان (علیه السلام) وارد کوفه شد و مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد.[ ۷ ]
ایشان وقتی وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسی اشعری» یکی از مهرههای حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیر مومنان (علیه السلام) مخالفت نموده و از جنبش مسلمانان در جهت پشتیبانی از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان جلوگیری میکرد، با این کار امام حسن مجتبی (علیه السلام) توانست بر رغم کار شکنیهای ابوموسی و همدستانش متجاوز از ۹ هزار نفر را از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل دارد.[ ۸ ]
در جنگ صفین
همچنین در جنگ صفین، در بسیج عمومی نیروها و گسیل داشتن ارتش امیر مومنان ( علیه السلام) برای جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمی به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب امیر مومنان (علیه السلام) و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود.[ ۹ ]
آمادگی او برای جانبازی در راه حق به قدری بود که حضرت علی(علیهالسلام) در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین بن علی (علیه السلام) را از ادامه جنگ با دشمن باز دارند تا نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله) با کشته شدن این دو شخصیت از بین نرود.[ ۱۰ ]
۲ – مناظرات کوبنده امام مجتبی (علیه السلام) با بنی امیه
امام حسن مجتبی (علیهالسلام) هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمیداد. او علناً از اعمال ضد اسلامی معاویه انتقاد میکرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنی امیه را بی پروا فاش میساخت
مناظرات و احتجاجهای مهیج و کوبنده حضرت مجتبی (علیه السلام) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر: عمرو عاص، عتبه بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معنا است.[ ۱۱ ]
آن حضرت (علیه السلام) حتی پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، بعد از ورود معاویه، به کوفه، برفراز منبر نشست و انگیزههای صلح خود و امتیازات خاندان علی را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.[ ۱۲ ]
پس از شهادت امیرمومنان و صلح امام حسن (علیه السلام) خوارج تمام قوای خود را بر ضد معاویه بسیج کردند. در کوفه به معاویه خبر رسید که «حوثره اسدی»، یکی از سران خوارج، بر ضد او قیام کرده و سپاهی دور خود گرد آورده است .
معاویه، برای تثبیت موقعیت خود و برای آنکه وانمود کند که امام مجتبی (علیه السلام) مطیع و پیرو اوست، به آن حضرت که راه مدینه را در پیش گرفته بود، پیام فرستاد که شورش حوثره را سرکوب سازد و سپس به سفر خود ادامه دهد !
امام ( علیه السلام) به پیام او پاسخ داد که: من برای حفظ جان مسلمانان دست از سر تو برداشتم از جنگ با تو خودداری کردم و این معنا موجب نمیشود که از جانب تو با دیگران بجنگم. اگر قرار به جنگ باشد، پیش از هر کس باید با تو بجنگم، چه، مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازمتر است. [ ۱۳ ]
در این جملات روح سلحشوری و حماسه موج میزند، به ویژه این تعبیر که با کمال عظمت، معاویه را تحقیر نموده میفرماید: دست از سر تو برداشتم (فانی ترکتک لصلاح الامْ)
۳ – قانون صلح در اسلام
باید توجه داشت که در آیین اسلام قانون واحدی به نام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه همانطور که اسلام در شرایط خاصی دستور میدهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنین دستور داده است که اگر نبرد برای پیشبرد هدف موثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاریخ حیات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) این هر دو صحنه را مشاهده میکنیم: پیامبر اسلام که در بدر، احد، احزاب، و حنین دست به نبرد زد، در شرایط دیگری که پیروزی را غیر ممکن میدید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خودداری نمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمین گردد . پیمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) با «بنی ضمره» و «بنی اشجع» و نیز با اهل مکه (در حدیبیه) از جمله این موارد به شمار میرود.[ ۱۴ ]
بنابراین، همانگونه که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بر اساس مصالح عالیتری که احیانا آن روز برای عدهای قابل درک نبود، موقتاً با دشمن کنار آمد، حضرت مجتبی (علیه السلام) نیز، که از جانب رهبر و پیشوای دینی بود و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر کس دیگر آگاهی داشت، با دور اندیشی خاصی صلاح جامعه اسلامی را در عدم ادامه جنگ تشخیص داد. از این رو این موضوع نباید موجب خردهگیری گردد، بلکه باید روش آن حضرت عیناً مثل پیامبر (صلی الله علیه و آله) تلقی شود
اینک برای آنکه انگیزهها و آثار صلح آن حضرت بهتر روشن شود، لازم است تاریخ را ورق بزنیم و این مسئله را با استناد به مدرک اصیل تاریخی بررسی کنیم : اجمالا باید گفت: حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در واقع صلح نکرد، بلکه صلح بر او تحمیل شد. یعنی، اوضاع و شرایط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده وضعی به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضروری بر امام تحمیل گردید و حضرت جز پذیرفتن صلح چارهای ندید، به گونهای که هر کس دیگر به جای حضرت بود و در شرایط او قرار میگرفت، چارهای جز قبول صلح نمیداشت؛ زیرا هم اوضاع و شرایط خارجی کشور اسلامی، و هم وضع داخلی عراق و اردوگاه سپاه حضرت، هیچ کدام مقتضی ادامه جنگ نبود. ذیلاً این موضوعات را جداگانه مورد بررسی قرار میدهیم :
از نظر سیاست خارجی
از نظر سیاست خارجی آن روز، جنگ داخلی مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زیرا امپراتوری روم شرقی که ضربههای سختی از اسلام خورده بود، همواره به دنبال فرصت مناسبی بود تا ضربه موثر و تلافی جویآنهای بر پیکر اسلام وارد کند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد .
وقتی که گزارش صف آرایی سپاه حضرت امام حسن(علیهالسلام) و معاویه در برابر یکدیگر، به سران روم شرقی رسید، زمامداران روم فکر کردند که بهترین فرصت ممکن برای تحقق بخشیدن به هدفهای خود را به دست آوردهاند، لذا با سپاهی عظیم عازم حمله به کشور اسلامی شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگیرند .
آیا در چنین شرایط ی، شخصی مثل امام حسن (علیه السلام) که رسالت حفظ اساس اسلامی را به عهده داشت، جز این راهی داشت که با قبول صلح، این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند، ولو آنکه به قیمت فشار روحی و سرزنشهای دوستان کوته بین تمام شود؟
« یعقوبی » ، مورخ معروف، مینویسد: هنگام بازگشت معاویه به شام – پس از صلح با امام حسن- به وی گزارش رسید که امپراتور روم با سپاه منظم و بزرگی به منظور حمله به کشور اسلامی از روم حرکت کرده است . معاویه چون قدرت مقابله با چنین قوای بزرگی را نداشت، با آنها پیمان صلح بست و متعهد شد صد هزار دینار به دولت روم شرقی بپردازد.[ ۱۵ ]
این سند تاریخی نشان میدهد که هنگام کشمکش دو طرف در جامعه اسلامی، دشمن مشترک مسلمانان با استفاده از این فرصت، آماده حمله بود و کشور اسلامی در معرض یک خطر جدی قرار داشت و اگر جنگ میان نیروهای امام حسن و معاویه در میگرفت، کسی که پیروز میشد، امپراتوری روم شرقی بود، نه امام مجتبی (علیه السلام) و نه معاویه!! ولی این خطر با تدبیر و دوراندیشی و گذشت امام بر طرف شد .
امام باقر (علیه السلام) به شخصی که بر صلح امام حسن (علیهالسلام) خرده میگرفت، فرمود: اگر امام حسن این کار را نمیکرد خطر بزرگی به دنبال داشت. [ ۱۶ ]
از نظر سیاست داخلی
شک نیست که هر زمامدار و فرماندهی اگر بخواهد در میدان جنگ بر دشمن پیروز گردد، باید از جبهه داخلی نیرومند و متشکل و هماهنگی برخوردار باشد و بدون داشتن چنین نیرویی، شرکت در جنگ مسلحانه نتیجهای جز شکست نخواهد داشت .
در بررسی علل صلح امام حسن(علیه السلام) از نظر سیاست داخلی، مهمترین موضوعی که به چشم میخورد، فقدان جبهه نیرومند و متشکل داخلی است، زیرا مردم عراق و به ویژه مردم کوفه، در عصر حضرت امام مجتبی (علیه السلام) نه آمادگی روحی برای نبرد داشتند و نه تشکیل و هماهنگی و اتحاد .
خستگی از جنگ
جنگهای تحمیلی جمل و صفین و نهروان، و همچنین جنگهای توام با تلفاتی که بعد از جریان حکمیت، میان واحدهای ارتش معاویه و نیروهای امیر مومنان (علیه السلام) در عراق و حجاز و یمن درگرفت، در میان بسیاری از یاران امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) یک نوع خستگی از جنگ و علاقه به صلح و متارکه جنگ ایجاد کرد، زیرا طی پنج سال خلافت امیرالمومنین (علیه السلام) یاران آن حضرت به ناچار هیچ وقت اسلحه به زمین ننهادند مگر به قصد آنکه فردا در جنگ دیگری مشارکت کنند. از طرف دیگر، جنگ آنها با بیگانگان نبود، بلکه در واقع با اقوام و برادران و آشنایان دیروزی آنان بود که اینک در جبهه معاویه مستقر شده بودند.[ ۱۷] مردم عراق در واقع با این دست و آن دست کردن، و کندی درگسیل داشتن نیروها برای جنگ با گروههای مختلف شام که به حجاز و یمن و حدود عراق شبیخون میزدند، عافیتطلبی و خستگی ازجنگ را نشان میدادند، و اینکه عراقیان دعوت مجدد امیرمومنان (علیه السلام) را به جنگ صفین بکندی اجابتنمودند، نشانه همین خستگی بود.[ ۱۸ ]
دکتر«طه حسین» پس از نقل ماجرای حکمیت و پیچیدهتر شدن اوضاع در پایان حنگ صفین، مینویسد: سپس علی(علیهالسلام) تصمیم گرفت رهسپار شام گردد، اما منافقان اصحابش پیشنهاد کردند که به کوفه بازکردد تا پس از جنگ، کارهای خود را سامان بخشند و با جمعیت و آمادگی بیشتری به سوی دشمن روی آورند. علی (علیهالسلام) آنان را به کوفه باز آورد، لیکن دیگر از کوفه بیرون نرفت؛ چه؛ یارانش به خانههای خود رفتند و به کارهای خود سرگرم شدند و به قدریدر کار جنگ سستی و بی رغبتی نشان دادند که علی (علیهالسلام) را از خود نامید ساختند حضرت علی(علیه السلام) پیوستهآنها را به جهاد میخواند و در دعوت خویش اصرار میورزید، لیکن نه میشنیدند و نه میپذیرند، تا آنجا کهروزی در خطبه خود گفت: با نافرمانی خود، رأی مرا تباه ساختید و کار به جایی رسید که قریش گفتند: پسر ابی طالب مردی است دلیر، لیکن با جنگ آشنایی ندارد. پدرشان خوب، چه کسی علم جنگ را بهتر از من میداند؟!.[ ۱۹ ]
پس از شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام) که امام حسن بن علی (علیهماالسلام) به خلافت رسید، این پدیده بشدت آشکار شد و مخصوصا هنگامی که امام حسن(علیهالسلام) مردم را به جنگ اهل شام دعوت نمود مردم خیلی به کندی آماده شدند. هنگامی که خبر حرکت سپاه معاویه به سوی کوفه به امام مجتبی(علیه السلام) رسید، دستور داد مردم در مسجد جمع شوند. آنگاه خصبهای آغاز کرد و پس از اشاره به بسیج نیروهای معاویه، مردم را به جهاد در راه خدا و ایستادگی در مبارزه با پیروان باطل دعوت نمود و لزوم صبر و فداکاری و تحمل دشواریها را گوشزد کرد امام(علیه السلام) با اطلاعی که از روحیه مردم داشت، نگران بود که دعوت او را احابت نکنند. اتفاقاً همین طور شد و پس از پایان خطبه جنگی مهیج حضرت، همه سکوت کردند و احدی سخنان آن حضرت را تایید نکرد! این صحنه به قدری اسفانگیز و تکان دهنده بود که یکی از یاران دلیر و شحاع امیر مومنان(علیه السلام) که در مجلس حضور داشت، مردم را به خاطر این سستی و افسردگی به شدت توبیخ کرد و آنها را قهرمامان دروغین و مردمی ترسو و فاقد شجاعت خواند و از آنها دعوت کرد که در رکاب امام برای جنگ اهل شام آماده گردند.[ ۲۰ ]
این سند تاریخی نشان میدهد که مردم عراق تا چه حد به سستی و بی حالی گراییده بودند و آتش شور و سلحشوری و مجاهدت، در آنها خاموش شده بود و حاضر نبودند در جنگ شرکت کنند. سرآنجام پس از فعالیتها و سخنرانیهای عدهای از یاران بزرگ حضرت امام حسن مجتبی(علیهالسلام) به منظور بسیج نیروها و تحریک مردم برای جنگ، امام(علیه السلام) با عده کمی کوفه را ترک گفت و محلی در نزدیکی کوفه بنام«نخیله» را اردوگاه قرار داد و پس از ده روز اقامت در «نخیله» به انتظار رسیدن قوای تازه، جمعا«چهار هزار نفر» در اردوگاه حضرت گردد آمدند! به همین جهت امام ناگزیر شد دوباره به کوفه برگردد و اقدامات تازه و جدیتری جهت گردآوری سپاه به عمل بیاورد.[ ۲۱ ]
جامعهای با عناصر متضاد
علاوه بر این، جامعه عراق آن روز یک جامعه متشکل و فشرده و متحد نبود، بلکه از قشرها و گروههای مختلف و متضادی تشکیل یافته بود که بعضاً هیچ گونه هماهنگی و تناسبی با یکدیگر نداشتند. پیروان و طرفداران حزب خطرناک اموی، گروه خوارح که جنگ با هر دو اردوگاه را واجب میشمردند، مسلمانان غیر عرب که از نقاط دیگر در عراق گرد آمده بودند و تعدادشان به بیست هزار نفر میرسید و بالاخره گروهی که عقیده ثابتی نداشتندو و در ترجیح یکی از طرفین بر دیگری در تردید بودند، عناصر تشکیل دهنده جامعه آن روز عراق و کوفه به شمار میرفتند. پیروان و شیعیان خاص امیر مؤمنان(علیه السلام) نیز یکی دیگر از این عناصر محسوب میشدند.[ ۲۲ ]
سپاهی ناهماهنگ
این چند دستگی و اختلاف عقیده و تشتت و پراکندگی، طبعاً در صفوف سپاه امام مجتبی(علیه السلام) نیز منعکس شده و آن را به صورت ارتشی ناهماهنگ باترکیب ناجور در آورده بود، ازینرو در مقابله با دشمن خارجی به هیچ وجه به چنین سپاهی نمیشد اعتماد کرد .
استاد شیعه، مرحوم شیخ مفید(رحمهالله)، و دیگر مورخان در مورد این پدیده خطرناک در سپاه امام حسن(علیه السلام) مینویسند: «عراقیان خیلی بکندی و بی علاقگی برای جنگ آماده شدند و سپاهی که امام حسن(علیه السلام) بسیج نمود، از گروههای مختلفی تشکیل میشد که عبارت بودند از: ۱- شیعیان و طرفداران امیرمؤمنان(علیه السلام) ۲- خوارج که از هر وسیلهای برای جنگ با معاویه استفاده میکردند (و شرکت آنها در صفوف سپاهیان امام (علیهالسلام) به خاطر دشمنی با معاویه بود، نه دوستی با امام حسن)؛ ۳- افراد سود جو و دنیا پرست که به طمع منافع مادی در سپاه امام نظر آنان چندان بر معاویه ترجیح نداشت؛ ۵- و بالاخره گروهی که نه به خاطر دین، بلکه از روی تعصب فامیلی و صرفاً به پیروی از رییس قبیله خود، برای جنگ حاضر شده بودند.[ ۲۳] بدین ترتیب سپاه حضرت مجتبی(علیه السلام) فاقد یکپارچگی و انسجام لازم جهت مقابله با دشمن نیرومندی چون معاویه بود .
سندی گویا
شاید هیچ سندی در ترسیم دور نمای جامعه متشتت و پراکنده آن روز عراق و نشان دادن سستی عراقیان در کار جنگ، گویاتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبی (علیه السلام) در «مداین» یعنی آخرین نقطهای که سپاه امام تا آنجا پیشروی کرد، سخنرانی جامع و مهیجی ایراد نمود و طی آن چنین فرمود : هیچ شک و تردیدی ما را از مقابله با اهل شام باز نمیدارد. ما در گذشته به نیروی استقامت و تفاهم داخلی شما، با اهل شام میجنگیدیم، ولی امروز بر اثر کینهها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شکوه گشودهاید . وقتی که به جنگ صفین روانه میشدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم میداشتید، ولی امروز منافع خود را بر دین خود مقدم میدارید. ما همان گونه هستیم که در گذشته بودیم، ولی شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید . عدهای از شما، کسان و بستگان خود را در جنگ صفین، و عدهای دیگر کسان خود را در نهروان از دست دادهاند. گروه اول، بر کشتگان خود اشک میریزند؛ و گروه دوم، خونبهای کشتگان خود را میخواهند؛ و بقیه نیز از پیروی ما سرپیچی میکنند ! معاویه پیشنهادی به ما کرده است که دور از انصاف، و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اینک اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او در مبارزه برخیزم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم و اگر طالب زندگی و عافیت هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیرم و رضایت شما را تامین کنیم .
سخن امام که به اینجا رسید، مردم از هر طرف فریاد زدند: «البقیْ، البقیْ»: ما زندگی میخواهیم، ما میخواهیم زنده بمانیم! [ ۲۴ ]
آیا با اتکا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگی، چگونه ممکن بود امام ( علیهالسلام) با دشمن نیرومندی مثل معاویه وارد جنگ شود؟ آیا با چنین سپاهی، که از عناصر متضادی تشکیل شده بود و با کوچکترین غفلت احتمال میرفت خود خطرآفرین باشد، هرگز امید پیروزی میرفت؟
اگر به فرض امام حسن (علیه السلام) و معاویه جای خود را عوض میکردند و معاویه در رأس چنین سپاهی قرار میگرفت، آیا میتوانست جز کاری که امام حسن (علیه السلام) کرد، انجام دهد؟
آری همین عوامل دست به دست هم داد و جامعه اسلامی را تا دو قدمی خطر قطعی نزدیک ساخت و حوادث تلخی به وجود آورد که شرح آن را ذیلا میخوانید .
بسیج نیرو از طرف امام حسن مجتبی (علیهالسلام)
برخی از نویسندگان و مورخان گذشته و معاصر، حقایق تاریخ را تحریف نموده و ادعا کردهاند که امام حسن مجتبی (علیه السلام) آهنگ جنگ و مخالفت با معاویه نداشت، بلکه از روز نخست در صدد بود از معاویه امیتازات مادی گرفته و از زندگی راحت و مرفعی برخوردار شود و اگر مخالفتهایی با معاویه میکرد، برای تامین و تضمین این امتیازات بود !
اسناد تاریخی زندهای در دست است که نشان میدهد این تهمتها کاملاً بی اساس است و با حقایق تاریخی به هیچ وجه سازگار نمیباشد، زیرا اگر پیشوای دوم نمیخواست با معاویه بجنگد، معنا نداشت گردآوری سپاه و بسیج نیرو کند؛ در صورتی که به اتفاق مورخان، امام مجتبی (علیه السلام) سپاه ترتیب داد و آماده جنگ شد، لیکن از یک سو به خاطر عدم هماهنگی و چند دستگی سپاه امام ( علیه السلام) و از سوی دیگر در اثر توطئههای خائنانه معاویه، از هم پاشیده شد و مردم از اطراف امام (علیه السلام) پراکنده شدند، امام نیز بناچار از جنگ خودداری نمود و مجبور به پذیرفتن صلح شد .
بنابراین، کار امام حسن (علیه السلام) با «قیام» و اعلان جنگ و تهیه لشکر آغاز شد و سپس با درک عمیق اوضاع و شرایط جامعه اسلامی و رعایت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گردید.[ ۲۵ ]
ذیلا نظر خوانندگان را به توضیحات بیشتری در این زمینه جلب میکنیم :
مردم پیمان شکن
همانطور که قبلا گفته شد، مردم عراق و کوفه یکدل و یک جهت نبودند، بلکه مردمی متلوّن و بیوفا و غیر قابل اعتماد بودند که هر روز زیر پرچم گرد میآمدند و همواره تابع وضع موجود و قدرت روز بودند و به اصطلاح نان را به نرخ روز میخوردند. بر اساس همین روحیه بود که همزمان با بحران آرایش سپاه و بسیج نیروهای طرفین، عدهای از روسای قبایل و افراد وابسته به خاندانهای بزرگ کوفه، به امام خیانت کرده و به معاویه نامهها نوشتند و تایید وحمایت خود را از حکومت وی ابراز نمودند و مخفیانه او را برای حرکت به سوی عراق تشویق کردند و تضمین نمودند که به محض نزدیک شدن وی، امام حسن ( علیه السلام) را تسلیم کنند . معاویه نیز عین نامهها را برای امام مجتبی (علیه السلام) فرستاد و پیغام داد که چگونه با اتکا به چنین افرادی حاضر به جنگ با وی شده است؟ [ ۲۶ ]
فرمانده خائن
فرزند دلاور امیرمؤمنان، امام حسن (علیهماالسلام) پس از آنکه کوفه را به قصد جنگ با معاویه ترک گفت «عبیدالله بن عباس» را با دوازده هزار نفر سپاه، به عنوان طلایه لشکر، گسیل داشت و «قیس بن سعد» و «سعید بن قیس» را که هر دو از یاران بزرگ آن حضرت بودند، به عنوان مشاور و جانشین وی تعیین نمود تا اگر برای یکی از این سه نفر حادثهای پیش آمد، به ترتیب، دیگری جایگزین وی گردد.[ ۲۷ ]
حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) خط سیر پیشروی سپاه را تعیین فرمود و دستور داد در هر کجا که به سپاه معاویه رسیدند جلوی پیشروی آنها را بگیرند و جریان را به امام (علیه السلام) گزارش دهند تابی درنگ با سپاه اصلی به آنها ملحق شود.[28]. «عبیدالله» فوج تحت فرماندهی خود را حرکت داد و در محلی بنام «مسکن» با سپاه معاویه روبرو شد و در آنجا اردو زد . طولی نکشید به امام (علیه السلام) گزارش رسید که عبیدالله با دریافت یک میلیون درهم از معاویه، شبانه همراه هشت هزار نفر به وی پیوسته است.[ ۲۹ ]
پیدا است خیانت این فرمانده، در آن شرایط بحرانی، در تضعیف روحیه سپاه و تزلزل موقعیت نظامی امام (علیه السلام) تا چه حد موثر بود، ولی هر چه بود «قیس بن سعد» که مردی شجاع و با ایمان و نسبت به خاندان امیرمومنان بسیار باوفا بود، طبق دستور امام حسن (علیه السلام) فرماندهی سپاه را به عهده گرفت و طی سخنان مهیجی کوشید روحیه سربازان را تقویت کند. معاویه خواست او را نیز با پول بفریبد، ولی قیس فریب او را نخورد و همچنان در مقابل دشمنان اسلام ایستادگی کرد.[ ۳۰ ]
توطئه های خائنانه
معاویه تنها به خریدن «عبیدالله» اکتفا نکرد؛ بلکه به منظور ایجاد شکاف و اختلاف و شایعه سازی در میان ارتش امام مجتبی (علیه السلام)، به وسیله جاسوسان و مزدوران خود، در میان لشکر امام مجتبی (علیه السلام) شایع میکرد که قیس بن سعد (فرمانده مقدمه سپاه) با معاویه سازش کرده، و در میان سپاه قیس نیز شایع میساخت که حسن بن علی (علیه السلام) با معاویه صلح کرده است !
کار به جایی رسید که معاویه چند نفر از افراد خوش ظاهر را که مورد اعتماد مردم بودند، به حضور امام (علیه السلام) فرستاد. این عده در اردوگاه «مداین» با حضرت مجتبی (علیه السلام) ملاقات کردند، و پس از خروج از چادر امام، در میان مردم جار زدند: «خداوند به وسیله فرزند پیامبر فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت. حسن بن علی (علیه السلام) با معاویه صلح کرد، و خون مردم را حفظ نمود »!
مردم که به سخنان آنها اعتماد داشتند، در صدد تحقیق برنیامدند و سخنان آنها را باور نموده و بر ضد امام شورش کردند و به خیمه آن حضرت حمله ور شده و آنچه در خیمه بود، به یغما بردند و در صدد قتل امام برآمدند و آنگاه از چهار طرف متفرق شدند.[ ۳۱ ]
خیانت خوارج
امام حسن مجتبی (علیه السلام) از «مداین» روانه «ساباط» شد. در بین راه یکی از خوارج که قبلا کمین کرده بود، ضربت سختی بر آن حضرت وارد کرد. امام بر اثر جراحت، دچار خونریزی و ضعف شدید شد و به وسیله عدهای از دوستان و پیران خاص خود، به مداین منتقل گردید. در مداین وضع جسمی حضرت بر اثر جراحت به وخامت گرایید. معاویه با استفاده از این فرصت بر اوضاع تسلط یافت. دومین ستاره آسمان امامت که نیروی نظامی لازم را از دست داده و تنها شده مانده بود، ناگزیر پیشنهاد صلح را پذیرفت.[ ۳۲ ]
بنابراین اگر امام مجتبی (علیه السلام) تن به صلح داد چارهای جز این نداشت، چنانکه طبری و عدهای دیگر از مورخان مینویسند: حسن بن علی (علیه السلام) موقعی حاضر به صلح شد که یارانش از گرد او پراکنده شده و وی را تنها گذاردند.[ ۳۳ ]
گفتار امام پیرامون انگیزههای صلح
امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در پاسخ شخصی که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، انگشت روی این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود : من به این علت حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانی برای جنگ با وی نداشتم. اگر یارانی داشتم شبانه روز با او میجنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب میشناسم و بارها آنها را امتحان کردهام. آنها مردمان فاسدی هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمانهای خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه میکنند، ولی عملاً با دشمنان ما همراهند.[ ۳۴ ]
دومین پیشوای که از سستی و عدم همکاری یاران خود به شدت ناراحت و متاثر بود، روزی خطبهای ایراد فرمود و طی آن چنین گفت : در شگفتم از مردمی که نه دین دارند و نه شرم و حیا. وای بر شما! معاویه به هیچ یک از وعدههایی که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد . اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصی خود را بهتر از امروز میتوانم آنجام بدهم، ولی اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم .
به خدا سوگند (اگر به علت سستی و بیوفایی شما) ناگزیر شوم زمامداری مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنی امیه هرگز روی خوشی و شادمانی نخواهید دید و گرفتار انواع اذیتها و آزارها خواهید شد .
هم اکنون گویی به چشم خود میبینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد؛ آب و نانی که از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را برای آنها قرار داده است، ولی بنی امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت .
آنگاه امام افزود : « اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری میکردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمیکردم، زیرا خلافت بر بنی امیه حرام است….»[ ۳۵ ]
امام مجتبی(علیهالسلام) که ماهیت پلید حکومت معاویه را بخوبی میشناخت، روزی در مجلسی که معاویه حاضر بود، سخنانی ایراد کرد و ضمن آن فرمود: «سوگند به خدا، تا زمانی که زمام امور مسلمانان در دست بنی امیه است، مسلمانان روی رفاه و آسایش نخواهند دید»[ ۳۶ ]
و این، هشداری بود به عراقیان که بر اثر سستی و به امید راحتی و آسایش، تن به جنگ با معاویه ندادند، غافل از اینکه در حکومت معاویه هرگز به امید و آرزوی خود دست نمییابند .
پیمان صلح، و اهداف امام (علیه السلام)
پیشوای دوم، هنگامی که بر اثر شرایط نامساعدی که قبلا تشریح شد، جنگ با معاویه را بر خلاف مصالح عالی جامعه اسلامی و حفظ موجودیت اسلام تشخیص داد و ناگزیر صلح و آتش بس را قبول کرد، فوق العاده کوشش نمود تا هدفهای عالی و مقدس خود را به قدر امکان از رهگذر صلح و به نحو مسالمتآمیز تامین کند .
از طرف دیگر، چون معاویه به خاطر برقرار صلح و قبضه نمودن قدرت، حاضر به دادن همه گونه امتیاز بود- به طوری که ورقه سفید امضا شدهای برای امام فرستاد و نوشت هر چه در آن ورقه بنویسد مورد قبول وی میباشد.[ ۳۷] – امام از آمادگی او حداکثر بهره برداری را نموده و موضوعات مهم و حساس را که در درجه اول اهمیت قرار داشت و از آرمانهای بزرگ آن حضرت بشمارمی رفت، در پیمان صلح گنجانید و از معاویه تعهد گرفت که به مفاد قرار داد عمل کند .
گر چه متن پیمان صلح در کتب تاریخ، به طور کامل و به ترتیب، ذکر نشده است، بلکه هر کدام از مورخان به چند ماده از آن اشاره نمودهاند، ولی با جمع آوری مواد پراکنده آن از کتب مختلف میتوان صورت تقریباً کاملی از آن ترسیم نمود. با یک نظر کوتاه به موضوعاتی که امام در قرار داد قید نموده و برای تحقق آنها پافشاری میکرد، میتوان به تدبیر فوق العادهای که حضرت در مقام مبارزه سیاسی برای گرفتن امتیاز از دشمن به کار برده، پی برد .
اینک پیش از آنکه هر یک از مواد صلحنامه را جداگانه مورد بررسی قرار دهیم، متن پیمان صلح را که در پنج ماده میتوان خلاصه کرد، ذیلاً از نظر خوانندگان محترم میگذرانیم :
متن پیمان
ماده اول : حسن بن علی (علیه السلام) حکومت و زمامداری را به معاویه واگذاری میکند، مشروط به آنکه معاویه طبق دستور قرآن مجید و روش پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفتار کند .
ماده دوم : بعد از معاویه، خلافت از آن حسن بن علی (علیه السلام) خواهد بود و اگر برای او حادثهای پیش آید حسین بن علی (علیه السلام) زمام امور مسلمانان را در دست میگیرد. نیز معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند .
ماده سوم : بدعت ناسزا گویی و اهانت نسبت به امیر مومنان (علیه السلام) و لعن آن حضرت در حال نماز باید متوقف گردد و از علی (علیه السلام) به نیکی یاد شود .
ماده چهارم : مبلغ پنج میلیون درهم که در بیت المال کوفه موجود است از موضوع تسلیم حکومت به معاویه مستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبی (علیه السلام) مصرف شود .
نیز معاویه باید در تعیین مقرری و بذل مال، بنی هاشم را بر بنی امیه ترجیح بدهد. همچنین باید معاویه از خراج «دارابگرد» مبلغ یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهدای جنگ جمل و صفین که در رکاب امیرمؤمنان کشته شدند، تقسیم کند.[ ۳۸ ]
ماده پنجم : معاویه تعهد میکند که تمام مردم، اعم از سکنه شام و عراق و حجاز، از هر نژادی که باشند، از تعقیب و آزار وی در امان باشند و از گذشته آنها صرفنظر کند احدی از آنها را به سبب فعالیتهای گذشتگان بر ضد حکومت معاویه تحت تعقیب قرار ندهد، و مخصوصاً اهل عراق را به خاطر کینههای گذشته آزار نکند .
علاوه بر این معاویه تمام یاران علی (علیه السلام) را، در هر کجا که هستند، امان میدهد که هیچ یک از آنها را نیازارد و جان و مال و ناموس شیعیان و پیران علی(علیهالسلام) در امان باشند، و به هیچ وجه تحت تعقیب قرار نگیرند، و کوچکترین ناراحتی برای آنها ایجاد نشود، حق هر کس به وی برسد، و اموالی که از بیت المال در دست شیعیان علی (علیه السلام) است از آنها پس گرفته نشود .
نیز نباید هیچ گونه خطری از ناحیه معاویه متوجه حسن بن علی (علیه السلام) و برادرش حسین بن علی (علیه السلام) و هیچ کدام از افراد خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بشود و نباید در هیچ نقطهای موجبات خوف و ترس آنها را فراهم سازد .
در پایان پیمان، معاویه اکیدا تعهد کرد تمام مواد آن را محترم شمرده دقیقا به مورد اجرا بگذارد. او خدا را بر این مسئله گواه گرفت، و تمام بزرگان و رجال شام نیز گواهی دادند.[ ۳۹ ]
بدین ترتیب پیشگویی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، در هنگامی که حسن بن علی (علیه السلام) هنوز کودکی بیش نبود، تحقق یافت: پیامبر (صلی الله علیه و آله) روزی برفراز منبر، با مشاهده او فرمود : « این فرزند من سرور مسلمانان است و خداوند به وسیله او در میان دو گروه از مسلمانان صلح برقرار خواهد ساخت».[ ۴۰ ]
هدفهای امام (علیه السلام) از صلح با معاویه
بزرگان و زمامداران جهان، هنگامی که اوضاع و شرایط را بر خلاف هدفها و نظریات خود مییابند، همواره سعی میکنند در موارد دوراهی، جانبی را بگیرند که زیان کمتری دربر داشته باشد، و این یک اصل اساسی در محاسبات سیاسی و اجتماعی است .
امام مجتبی (علیه السلام) نیز بر اساس همین رویه معقول میکوشید هدفهای عالی خود را تا آنجا که مقدور است، به طور نسبی تامین نماید. از اینرو هنگامی که ناگزیر شد با معاویه کنار آید، طبق ماده اول با این شرط حکومت را به وی واگذار کرد که در اداره امور جامعه اسلامی تنها بر اساس قوانین قرآن و روش پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفتار نماید .
بدیهی است نظر امام تنها رسیدن به قدرت و تشکیل حکومت اسلامی نبود، بلکه هدف اصلی، صیانت و نگهداری قوانین اسلام در اجتماع و رهبری جامعه بر اساس این قوانین بود و اگر این روش به وسیله معاویه اجرا میشد، باز تا حدودی هدف اصلی تامین شده بود .
به علاوه، طبق ماده دوم، پس از مرگ معاویه، حسن بن علی (علیه السلام ) میتوانست آزادانه رهبری جامعه اسلامی را به عهده بگیرد، و با توجه به اینکه معاویه در حدود سی سال از آن حضرت بزرگتر بود[ ۴۱] و در آن ایام دوران پیری را میگذرانید و طبق شرایط عادی امید زیادی میرفت که عمر وی چندان طول نکشد، روشن میگردد که این شرط، روی محاسبات عادی تا چه حد به نفع اسلام و مسلمانان بود .
بقیه مواد پیمان نیز هر کدام حایز اهمیت بسیار بود، زیرا در شرایطی که امیرمؤمنان (علیه السلام) در مراسم نماز جمعه و در حال نماز با کمال بی پروایی مورد سب و شتم قرار میگرفت و این کار به صورت یک بدعت ریشه داری در آمده بود و شیعیان و دوستداران آن حضرت و افراد خاندان پیامبر همه جا مورد تعقیب و در معرض تهدید و شکنجه بودند، ارزش گرفتن چنین تعهدی از معاویه غیر قابل انکار بود .
اجتماع در کوفه
پس از انعقاد پیمان صلح، طرفین همراه قوای خود وارد کوفه شدند و در مسجد بزرگ این شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پیمان طی سخنرانیهایی از ناحیه رهبران دو طرف، در حضور مردم، تایید شود تا جای هیچ گونه شک و تردیدی در اجرای آن باقی نماند .
این انتظار بیجا نبود، ایراد سخنرانی نیز در برنامه صلح بود، لذا معاویه بر فراز منبر نشست و خطبهای خواند؛ ولی نه تنها در مورد پایبندی به شرایط صلح تاکیدی نکرد، بلکه با طعنه و همراه با تحقیر چنین گفت : « من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید ! چون میدانم که اینها را انجام میدهید، بلکه برای این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم ».
آنگاه گفت: «آگاه باشید که هر شرط و پیمانی که با حسن بن علی (علیه السلام) بستهام زیر پاهای من است، و هیچ گونه ارزشی ندارد.»[ ۴۲ ] بدین ترتیب، معاویه تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشت و پیمان صلح را آشکارا نقض کرد .
جنایات معاویه
معاویه به دنبال اعلام این سیاست، نه تنها تعدیلی در روش خود به عمل نیاورد بلکه بیش از پیش بر شدت عمل و جنایت خود افزود . او بدعت اهانت به ساحت مقدس امیرمؤمنان (علیه السلام) را بیش از گذشته روج داد، عرصه زندگی را بر شیعیان و ویاران بزرگ و وفادار علی (علیه السلام ) فوق العاده تنگ ساخت، شخصیت بزرگی همچون «حجر بن عدی» و عدهای دیگر از رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانید، و کشتار و شکنجه و فشار در مورد پیروان علی (علیه السلام) افزایش یافت به طوری که نوعاً شیعیان یا زندانی و یا متواری شدند و یا دور از خانه و کاشانه خود در محیط فشار و خفقان به سر میبردند . معاویه نه تنها ماده مربوط به حفظ احترام علی (علیه السلام) و پیران آن حضرت را زیر پا نهاد، بلکه در مورد خراج «دارابگرد» نیز طبق پیمان رفتار نکرد .
« طبری» در این باره مینویسد : « اهل بصره خراج دارابگرد را ندادند و گفتند این مال، متعلق به بیت المال ما و از آن ماست».[ ۴۳ ]
« ابن اثیر» مینویسد : « اهل بصره از دادن خراج دارابگرد امتناع ورزیدند و این کار را به دستور معاویه آنجام دادند».[ ۴۴ ]
بیداری و آگاهی مردم
مردمی که به سبب تحمل جنگهای متعدد از جنگ خسته و بیزار بودند و به پیروی از روسای خود و تحت تاثیر تبلیغات و وعدههای فریبنده عمال معاویه دل به صلح و سازش بسته بودند، لازم بود بیدار شوند و متوجه گردند که به خاطر اظهار ضعف از تحمل عواقب جنگ، و فریفتگی به وعدههای معاویه و پیروی کورکورانه از روسای خود، چه اشتباه بزرگی مرتکب شدهاند؟! و این ممکن نبود مگر آنکه به چشم خود آثار و عواقب شوم و خطرناک عمل خود را میدیدند .
به علاوه لازم بود مسلمانان عملاً با چهره اصلی حکومت اموی آشنا شده و به فشارها، محرومیتها، تعقیبهایی مداوم، و خفقانهایی که حکومت اموی به عمل میآورد، پی ببرند . در حقیقت، آنچه لازم بود امام حسن(علیه السلام) و یاران صمیمی او در آن برهه حساس از تاریخ آنجام دهند، این بود که این واقعیتها را عریان و بی پرده بر همگان مکشوف سازند و در نتیحه عقول و افکار آنها را برای درک و فهم این حقایق تلخ، و قیام و مبارزه بر ضد آن، آماده سازند . بنابراین اگر امام مجتبی(علیه السلام) صلح کرد، نه برای این بود که شانه از زیر بار مسؤولیت خالی کند، بلکه برای این بود که مبارزه را در سطح دیگری شروع کند .
اتفاقاً حوادثی که پس از انعقاد پیمان صلح به وقوع پیوست به این مطلب کمک کرد و عراقیان را سخت تکان داد. «طبری» مینویسد: «معاویه [پس از آتش بس] در « نخلیه» [نزدیکی کوفه] اردو زد. در این هنگام گروهی از خوارج بر ضد معاویه قیام کرده وارد شهر کوفه شدند. معاویه یک ستون نظامی از شامیان را به جنگ آنها فرستاد. خوارج آنها را شکست دادند. معاویه به اهل کوفه دستور داد خوارج راسرکوب سازند، و تهدید کرد که اگر با خوارج نجنگند، در امان نخواهند بود!»[ ۴۵ ]
بدین ترتیب مردم عراق که حاضر به جنگ در رکاب امیرمومنان و حسن بن علی(علیه السلام) نبودند، از طرف معاویه که دشمن مشترک آنها و خوارج بود،مجبور به جنگ با خوارج شدند! و این نشان داد که در حکومت معاویه هرگز به صلح و آرامشی که آرزو میکردند نخواهند رسید .
سیاست تهدید و گرسنگی
علاوه بر این، معاویه برنامه ضد انسانی دامنه داری را که باید اسم آن را برنامه تهدید و گرسنگی گذاشت، بر ضد عراقیان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستی ساقط کرد . معاویه از یک طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهدید قرار داد و از طرف دیگر حقوق و مزایای آنها راقطع کرد .
« ابن ابی الحدید»، دانشمند مشهور جهان تسنن، مینویسد: شیعیان در هر جا که بودند به قتل رسیدند. بنی امیه دستها و پاهای اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند،بریدند. هر کس که معروف به دوستداری و دلبستگی به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود، زندانی شد، یا مالش به غارت رفت، و یا خآنهاش را ویران کردند .
شدت فشار و تضییقات نسبت به شیعیان به حدی رسید که اتهام به دوستی علی(علیه السلام) از اتهام به کفر و بیدینی بدتر شمرده میشد! و عواقب سختتری به دنبال داشت ! در اجرای این سیاست خشونتآمیز، وضع اهل کوفه از همه بدتر بود زیرا کوفه مرکز شیعیان امیرمومنان(علیه السلام) شمرده میشد .
معاویه«زیاد بن سمیه» را حاکم کوفه قرار داد و بعدها فرمانروایی بصره را نیز به وی محول کرد. زیاد که روزی در صف یاران علی(علیه السلام) بود و همه آنها را به خوبی میشناخت، پیدا کرده و کشت، تهدید کرد، دستها و پاهای آنها را قطع کرد، نابینا ساخت، بر شاخه درختان خرما به دار آویخت و از عراق پراکنده نمود، به طوری که احدی از شخصیتهای معروف شیعه در عراق باقی نماند .
اوج فشار در کوفه و بصره
چنآنکه اشاره شد، مردم عراق و به ویژه کوفه بیش از دیگران زیر فشار قرار گرفته بودند، به طوری که وقتی به خانه دوستان و افراد مورد وثوق و اطمینان خود رفت و آمد میکردند و اسرار خود را با آنها در میان میگذاشتند،چون از خدمتکار صاحبخانه میترسیدند، مادام که از آنها سوگندهای مؤکد نمیگرفتند که آنها را لو ندهند، گفتگو را آغاز نمیکردند ! معاویه طی بخشنامهای به عمال و فرمانداران خو در سراسر کشور نوشت که شهادت هیچ یک از شیعیان و خاندان علی(علیه السلام) را نپذیرند !
وی طی بخشنامه دیگری چنین نوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند که شخصی، از دوستدادان علی(علیه السلام) و خاندان او است، اسمش را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مقرری او را قطع نمایید!»
زیاد که به تناوب شش ماه در کوفه و شش ماه در بصره حکومت میکرد، «سمرْ بن جندب» را به جای خود در بصره گذاشت تا در غیاب وی امور شهر را اداره کند . سمره در این مدت هشت هزار نفر را به قتل رسانید. زیاد به وی گفت: آیا نمیترسی که در میان آنها یک نفر بیگناه را کشته باشی؟ گفت: اگر دو برابر آنها رانیز میکشتم هرگز از چنین چیزی نمیترسیدم !
« ابو سوار عدوی» میگوید: سمره در بامداد یک روز چهل و هفت نفر از بستگان مرا کشت که همه حافظ قرآن بودند .
صلح، زمینه ساز قیام عاشورا
این حوادث وحشتناک، مردم عراق را سخت تکان داد و آنها را از رخوت و سستی به در آورد و ماهیت اصلی حکومت اموی را تا حدی آشکار نمود . در همان حال که روسای قبایل، از آثار و منافع پیمان صلح امام حسن(علیه السلام)بهرهمند میشدند و از بذل و بخششهای معاویه برخوردار میگشتند، مردم عادی عراق کم کم به ماهیت اصلی حکومت بیدادگر وخودکامه معاویه که پای خود به سوی آن رفته و به دست خود آن را تثبیت کرده بودند،پی میبردند. [ ۴۶ ]
معاویه « مغیره بن شعبه» را بر کوفه حاکم ساخت و کار بصره را به «عبدالله بن عامر » وا گذاشت و این شخص که پس از قتل عثمان آن شهر را ترک گفته بود، به بصره بازگشت. معاویه خود نیز به شام رفت و از دمشق به تدبیرکار دولت خویش پرداخت .
مردم عراق هر گاه به یاد زندگانی در روزگار علی(علیه السلام) میافتادند، اندوهناک میشدند و از آن سستی که در حمایت از علی(علیه السلام) نشان داده بودند، اظهار پشیمانی مینمودند و نیز از صلحی که میان ایشان و مردم شام اتتفاق افتاده بود، سخت پشیمان بودند. آنان چون به یکدیگر میرسیدند، همدیگر را سرزنش میکردند و از یکدیگر میپرسیدند که چه خواهد شد و چه باید کرد؟ هنوز چند سالی نگذشته بود که نمایندگان کوفه میان آن شهر و مدینه برای دیار حسبن بن علی و گفتگو با او و شنیدن سخنان وی به رفت و آمد پرداختند.[ ۴۷ ]
بنابراین دوران صلح امام حسن(علیه السلام) دوران آمادگی و تمرین تدریجی امت برای جنگ با حکومت فاسد اموی به شمار میرفت تا روز موعود، روزی که جامغه اسلامی آمادگی قیام داشته باشد، فرا رسد .
اظهار آمادگی برای آغاز قیام
روزی که امام حسن(علیه السلام) صلح کرد، هنوز اجتماع به آن پایه از درک و بینش نرسیده بود که هدف امام را تأمین کند. آن روز هنوز جامعه اسلامی اسیر زنجیرهای آمال و آرزوها بود؛ آمال و آرزوهایی که روح شکست را در آنها تزریق کرده بود .
ازینرر و هدفی که امام حسن(علیه السلام) تعقیب میکرد این بود که افکار عمومی رابرای قیام بر ضد حکومت اموی آماده کند و به مردم فرصت دهد تا خود بیندیشند و به حقایق اوضاع و ماهیت حکومت اموی پی ببرند، بویژه آنکه اشارتهایی که حضرت مجتبی(علیه السلام) به ستمگریها و جنایات حکومت اموی وزیر پا گذاشتن احکام اسلام مینمود، افکار مردم را کاملاً بیدار میکرد.[ ۴۸ ]
کم کم این آمادگی قوت گرفت و شخصیتهای بزرگ عراق متوحه حسین بن علی(علیه السلام) شده از او خواستند که قیام کند . ولی حسین بن علی(علیهالسلام) آنها را به پیروی از امام مجتبی(علیه السلام ) توصیه میکرد و میفرمود: اوضاع فعلی برای قیام مساعد نیست و تا زمانی که معاویه زنده است،نهضت و قیام به ثمر نمیرسد .
بازتاب حوادث در مدینه
پس از شهادت حضرت مجتبی(علیه السلام) که حسین بن علی(علیه السلام) امامت را عهده دار بود، خبر جنایتهای معاویه بلا فاصله در مدینه طنین میافکند و محور بحث در اجتماعاتی میگشت که حسین بن علی(علیه السلام) با شرکت بزرگان شیعه در عراق و حجاز و مناطق دیگر اسلامی تشکیل میداد. برای نمونه، هنگامی که معاویه «حجر بن عدی» و همراهان او را کشت، عدهای از بزرگان کوفه نزد حسین(علیه السلام) آمده جریان را به حضرت خبر دادند و پخش این خبر موجی از نفرت در همه افراد با ایمان برانگیخت .
این مطلب نشان میدهد که در آن هنگام جنبش منظمی بر ضد حکومت اموی شکل میگرفت که مبلغین و عوامل موثر آن، همان پیروان اندک و صمیمی امام حسن(علیه السلام) بودند که حضرت با تدبیر هوشمندانه خویش جان آنان را از گزند قشون معاویه حفظ کرده بود. هدف این گروه این بود که با تذکار جنایاتی که در سراسر دوران حکومت معاویه موج میزد، روح قیام را در دلهای مردم برانگیزند تا روز موعود فرا رسد![ ۴۹ ]
چرا امام حسن(علیه السلام) صلح و امام حسین(علیه السلام) قیام کرد؟
بحثهای پیشین، راز و رمز صلح امام مجتبی(علیه السلام) را روشن ساخت، ولی دراینجا، جای یک سوال باقی است و آن این است که چرا امام حسن(علیه السلام ) صلح کرد ولی امام حسین قیام نمود؟ اگر صلح، کار درستی بود، چرا امام حسین(علیه السلام) با یزید صلح نکرد؟ و اگر قرار بر جنگ بود، چرا امام حسن ( علیهالسلام) نجنگید؟
پاسخ این سوال را باید در اوضاع و شرایط متفاوت زمان این دو امام بزرگ، و نحوه رفتار و شخصیت معاویه و یزید جستجو کرد. ذیلاً به گوشه هایی از تفاوت شیوه معاویه و یزید اشاره میکنیم :
فریبکاری های معاویه
معاویه در دوران زمامداری خود، با نقشهها و سیاستهای عوام فریبانه خود،همواره سعی میکرد به حکومت خود رنگ شرعی و اسلامی بدهد. او از این که افکار عمومی، انحراف وی را از خط سیر صحیح سیاست اسلامی بفهمد، جلوگیری میکرد. گر چه معاویه عملاً اسلام را تحریف نموده و حکومت اشرافی اموی را جایگزین خلافت ساده و بی پیرایه اسلامی ساخته، و جامعه اسلامی را به یک جامعه غیر اسلامی تبدیل کرده بود، ولی با وجود اینها ظواهر اسلام را نسبتاً حفظ میکرد،مقررات اسلامی را ظاهراً اجرا مینمود، پردهها را نمیدرید و در دربارش پارهای از مقررات اسلامی ضراعات میشد و نمیگذاشت رنگ اسلامی ظاهری جامعه عوض شود. او بخوبی درک میکرد که چون به نام دین و خلافت اسلامی، بر مردم حکومت میکند، نباید علناً مرتکب کارهایی بشود که مردم آن را مبارزه با دین- همان دینی که وی به نام آن بر آنان فرمانروایی میکرد- تلقی نمایند، بلکه همیشه به اعمال خودرنگ دینی میداد تا با مقامی که داشت سازگار باشد و آن دسته از کارها را که توجیه و تفسیر آن طبق موازین دینی مقدور نبود، در خفا آنجام میداد .
بعلاوه معاویه، در حل و فصل امور و مقابله با مشکلات، سیاست فوق العاده ماهرانهای داشت و مشکلات را به شیوههای مخصوصی حل میکرد که فرزندش یزید فاقد مهارت در به کارگیری آنها بود، و همین دو موضوع، پیروزی قیام و تأثیر مثبت شهادت در زمان حکومت معاویه را مورد تردید قرار میداد زیرا در این شرایط افکار عمومی درباره قیام و انقلاب ضد اموی داوری صحیح نمیکرد . بنی امیه برانگیخته نمیشد، چون هنوز افکار عمومی به میزان انحراف معاویه از اسلام، آشنا نبود و به همین جهت، عناصر نا آگاه، جنگ حضرت مجتبی(علیه السلام) را با معاویه بیشتر یک اختلاف سیاسی و کشمکش بر سر قدرت و حکومت به شمار میآوردند، تا قیام حق در برابر باطل !
شهادت در چنین شرایطی به پیشبرد مقاصد نهضت کمک نمیکرد، بلکه افکار عمومی درباره آن دستخوش اشتباه میگردید و حقیقت لوث میشد .
جوّ نامساعد
چنانکه دیدیم، «فضای سیاسی دوره معاویه فضای صریحی نبود که یک مصلح بتواند از یک راه مشخص، امر را فیصله دهد، و جامعه، با هوشیاری، جهت خویش راپیدا کند، چنین نبود، بلکه جوی بود که هر مصلحی در آن جو میبایست مراقب عمل رهبران فساد باشد و در هر فرصت- با توجه به امکانات خود و چگونگی اطرافیان خود و شکل مواجهه دشمن- عکس العملی مناسب نشان دهد، تا بدین گونه « حقیقت مغلوب» را بر «غالب» پیروز گرداند. این، مشکل عمده روزگار امام حسن بود. در آن روزگار، آنچه به نام «شهادت» شناخته شده بود تأثیری که باید، نداشت. در واقع شهادت نیز مانند بسیاری از پدیدهها، زمینه مساعدی میخواهد تا بتواند از صورت یک شهادت و اخلاص فردی در آید و شکل یک پدیده اجتماعی موثر به خود گیرد و خون شهید در رگ دیگر مردم، حیات بیافریند .
قراین تاریخی نشان میدهند که اگر امام با سپاه سست عنصری که دور او را گرفته بودند- و یادی از آنان گذشت که چه کردند- بر میخاست و میان خود و معاویه شمشیر مینهاد، او را به زودی به عنوان یک شهید قهرمان، نمیکشتند، بلکه او را اسیر میکردند! معاویه میخواست ننگی را که او و خاندانش از دست سربازان اسلام دیده بودند، و روزی به دست سربازان سلحشور اسلام اسیر شده بودند، از طریق اسیر کردن یکی از بزرگان آل محمد(صلی الله علیه و آله ) جبران کند. پس امام در صورت شکست خوردن، به صورت شهیدی قهرمان- انسان که درعاشورا پیش آمد- کشته نمیشد، بلکه او به دست معاویه گرفتار میشد و سرآنجام به گونهای نامعلوم تلف میگشت، و این، یکی از زیانهای بزرگ بود که در آن روز متوجه موضع حق میشد .
اگر در جنگ با سپاه معاویه، سپاه امام مجتبی(علیه السلام) مغلوب میشد، معاویه به سرزمینها و شهرهای اسلام میتاخت و تا میتوانست میکشت، و به ویژه شهرهای مکه و مدینه و کوفه و بصره و دیگر آبادیهایی که در قلمرو حکومت علی بن ابی طالب و امام حسن(علیهماالسلام) قرار داشت. بدین گونه تعداد کشته شدگان – برخلاف واقعه عاشوا- محدود نمیماند و از حساب میگذشت، این بود آن حفظ خونی که امام از آن یاد میکرد.»[ ۵۰ ]
شاید به همین دلایل – و نیز به دلیل صحه گذاشتن حسین بن علی (علیه السلام) بر صلح امام حسن (علیه السلام) بود که – حسین بن علی (علیه السلام) پس از شهادت برادر بزرگوار خود، در مدت ده سال آخر حکومت معاویه یعنی تقریبا از سال ۵۰ تا ۶۰ هجری قیام نکرد، بلکه در انتظار فرصت مناسب، روز شماری مینمود و به آماده ساختن افکار عمومی اکتفا میورزید، زیرا اگر در این زمان قیام میکرد، معلوم نبود بازتاب آن در جامعه اسلامی چگونه خواهد بود و در افکار عمومی چگونه انعکاس خواهد یافت؟
یزید، چهره منفور جامعه اسلامی
اما این مطلب در مورد یزید درست برعکس بود زیرا یزید نه تنها پختگی و تدبیر و سیاست پدر را نداشت، بلکه از رعایت ظواهر اسلام نیز که میخواست به نام آن بر مردم حکومت کند، فرسنگها دور بود . یزید جوانی ناپخته، شهوت پرست، خود سر، و فاقد دور اندیشی و احتیاط بود. او فردی بی خرد، متهور، خوشگذران، عیاش، و دارای فکر سطحی بود .
یزید که پیش از رسیدن به حکومت اسیر هوسهاو پایبند تمایلات افراطی بود، بعد از رسیدن به حکومت نیز نتوانست حداقل مثل پدر ظواهر اسلام را حفظ کند، و خود را ولو به صورت ظاهر، فردی دیندار و با ایمان معرفی کند بلکه در اثر خصلت بی پروای و هوسبازی که داشت، علنا مقدسات اسلامی را زیر پا گذاشت و در راه رضای شهوات خود از هیچ چیز فرو گذاری نکرد. او علناً شراب میخورد و تظاهر به فساد و گناه میکرد . یزید از لحاظ سیاسی آن قدر ناپخته بود که ماهیت اصلی حکومت بنی امیه را که دشمنی آشتیناپذیر با اسلام و بازگشت به دوران جاهلیت و احیای رژیم اشرافی آن زمان بود، کاملا به مردم نشان داد .
این پرده دریها و بی بند وباریهای یزید برای همه ثابت کرده بود که وی به کلی فاقد شایستگی و لیاقت برای احراز مقام خلافت و رهبری جامعه اسلامی است . بنابراین مزدوران حکومت بنی امیه نمیتوانستند قیام حسین (علیه السلام) را در افکار عمومی متهم و آلوده سازند، زیرا مردم به چشم خود، رفتار یزید را، که کوچکترین تناسبی با موازین دینی و تعالیم مذهبی نداشت، میدیدند، و همین رفتار یزید در افکار عمومی، مجوز خوبی برای قیام جهت واژگون ساختن چنین حکومتی به شمار میرفت. در چنین شرایطی مردم قیام حسین بن علی (علیه السلام) را قیام فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر ضد حکومت باطل به منظور حفظ اسلام تلقی میکردند، نه اختلاف سیاسی و یا کشمکش بر سر تصاحب مقام و قدرت !
جنبش نیرو میگیرد
علت دیگر قیام حسین بن علی (علیه السلام) را باید در بیداری افکار عمومی و افزایش نفوذ دعوت شیعیان پس از صلح امام مجتبی (علیهالسلام) جستجو کرد، زیرا جنبشی که پس از امضای صلح، بر ضد حکومت اموی آغاز شده بود روز بروز در حال گسترش و توسعه بود و بر دامنه نفوذ آن افزوده میشد . سیاست معاویه نیز، دانسته یا نادانسته، موجب گسترش و نیرومندی این جنبش گردید، زیرا معاویه که پس از شهادت امام مجتبی (علیه السلام) میدان عمل را تا حدودی بلامانع میدید، بیش از پیش عرصه را بر مردم – خاصه شیعیان و پیروان امیر مومنان (علیه السلام) تنگ گرفت و از هیچ گونه ظلم و ستم فروگذار نکرد .
تجاوز مکرر معاویه به حقوق مسلمانان، حملات و شبیخونهای پی در پی نظامیان خشن و ستم پیشه معاویه بر مناطق مختلف اسلامی، کشتن و آزار مردم بیگناه، نقض پیمان صلح و بیعت گرفتن برای ولیعهدی یزید- برخلاف مفاد صریح صلحنامه – و بالاخره مسموم ساختن امام مجتبی (علیه السلام) مسایلی بود که وجهه عمومی حکومت بنی امیه را بیش از پیش لکه دار ساخت و موقعیت آن را تضعیف کرد. این حوادث موجب همبستگی و فشردگی هر چه بیشتر صفوف شیعیان و تقویت جبهه ضد اموی شد و به تدریج زمینه نهضت و قیام حسینی را فراهم ساخت .
دکتر «طه حسین»، دانشمند و نویسنده معروف مصری، پس از بیان سختگیریهای معاویه نسبت به شیعیان پس از صلح، مینویسد : « در ده سال آخر حکومت معاویه، کار شیعیان بالا گرفت و دعوت آنها در شرق کشور اسلامی و جنوب مناطق عربی فوق العاده انتشار یافت، به طوری که هنگام مرگ معاویه عده بسیاری از مردم، به ویژه اهل عراق، لعن معاویه و محبت اهل بیت را جزیی از وظیفه دینی خود میدانستند».[ ۵۱ ]
بدین ترتیب، جامعه اسلامی به قدر کافی چهره حقیقی حکومت اموی را شناخت، و طعم تلخ شکنجه های آن را چشید، و از انواع ظلمها و تجاوزهای این حکومت به حقوق مسلسانان، آگاه شد و مردم با قیافه اصلی آن آشنا گشتند. و در نتیجه، با مرگ معاویه و رشد و آگاهی جامعه اسلامی، تمام عواملی که در زمان وی مانع تحقیق یک قیام پیروزمند بود، بر طرف شد و راه قیام بر ضد حکومت اموی کاملاً هموار گردید و در این هنگام بود که حسین بن علی (علیه السلام) ضربت قاطع را بر پیکر حکومت فاسد بنی امیه وارد ساخت و آن قیام بزرگ و بینظیر را پی ریزی نمود .
نهضت الهام بخش
قیام حسین بن علی (علیه السلام) تحول دامنه داری در جامعه اسلامی به وجود آورد، اوضاع را دگرگون ساخت و افکار عمومی را بر ضد حکومت بنی امیه شوراند و منشأ پیدایش نهضتها و انقلابهای پی در پی و بزرگی مانند: قیام توابین، نهضت بزرگ دیگر گردید، در حالی که اگر همین انقلاب در زمان حضرت مجتبی(علیهالسلام) و به وسیله آن حضرت عملی میگردید، فاقد چنین ثمراتی بود .
حسین بن علی (علیه السلام) در واقع دنباله برنامه برادر ارجمند خود را گرفت، زیرا حضرت مجتبی (علیه السلام) با کمال شهامت، خردهگیریهای کوته فکران و عناصرافراطی را تحمل کرد و به تدریج زمینه انقلاب را فراهم ساخت و افکار عمومی را آماده نمود و آنگاه که زمینه کاملاً آماده شد، حسین بن علی ( علیه السلام) ابتکار عمل را در تهاجم به کانون فساد به دست گرفت .
تفاوت یاران
گذشته از تفاوتهایی که دوره امام حسن (علیه السلام) با زمان امام حسین داشته است- و شرح آن گذشت-باید تفاوت اساسی میان یاران این دو امام را نیز در نظر گرفت . در صفحات گذشته دیدیم که سپاه امام حسن (علیه السلام) با شنیدن یک شایعه، به هم ریختند و جمعی، سرا پرده امام حسن (علیه السلام) را غارت کردند و حتی فرش زیر پای امام را ربودند !
دیدیم آنان که میخواستند در رکاب امام، با سپاه شام بجنگند و در این راه جان دهند، خود حادثه ساز شدند و امام را تنها گذاشتند. اکنون آنان را مقایسه کنید با یاران امام حسین (علیهالسلام) که شب عاشورا میگفتند : « به خدا سوگند اگر بدانیم که کشته میشویم، آنگاه ما را زنده میکنند، سپس میکشند و خاکسترمان را بر باد میدهند، و این کار را هفتاد بار میکنند، از تو جدا نخواهیم شد تا اینکه در راه تو جان بسپاریم. یک کشته شدن که بیش نیست، و آن شهادت است و کرامت جاوید و سعادت ابدی.»
آری با این گونه مردان، میتوان، شوری در تاریخ بشر در انداخت به نام «شهادت » و طنینی در گنبد افلاک در افکند به نام «عاشورا»، نه با کسانی که با آنان نه غلبه نصیب گردد، نه شهادت، بلکه آدمی را دست بسته تحویل دشمن دهند و آنچه بر جای ماند، ذلت اسارت باشد و بس !
این بود که امام حسن(علیهالسلام) فقط سنگر مبارزه را تغییر داد، به عبارت دیگر تغییر جای داد نه تغییر جهت، مانند کسی که در وسیلهای در حال حرکت نماز بخواند و روی به قبله داشته باشد، این نماز گزاز با تغییر مرکوب،تغییر وضع و جای میدهد، نه تغییر جهت(روی به قبله بودن). قبله مردان حق همواره مبارزه با باطل بوده است، چه از میدان عاشورا، چه از درون کوچهها و محلههای کوفه و مسجد مدینه، چه از زندان بغداد و …
امام حسن(علیه السلام) ، معاویه را، بزرگترین مانع نشر حق و عدالت در آن روزگار را هدف گرفته بود،گاه از زاویه تجهیز سپاه و گاه از زاویه تدبیر قبول صلح.[ ۵۲ ]
دو رویه یک رسالت
علامه مجاهد، مرحوم«سید شرف الدّین عاملی»، در مقدمهای که بر کتاب پر ارج«صلح الحسن» تألیف دانشمند و محقق عالیقدر«شیخ راضی آل یاسین»نوشته، چنین مینگارد : «… مهمترین هدف امام حسن آن بود که پرده از چهره این طاغیان بر دارد و آنان را آن طور که بودند، بشناساند، تا از عملی شدن نقشه هایی که برای از بین برد رسالت جدش پیامبر کشیده بودند، جلوگیری نماید، و این هدف امام، به طور کامل برآورده شد و نقاب از چهره کثیف امویان برافتاد و ماهیت پلید آنان آشکار گشت(و خدا را بر این نعمت سپاس.)
از برکت این تدبیر امام حسن بود که برادرش سیدالشهدا آن انقلاب بزرگ را که روشنگر حقیقت و عبرت بخش خردمندان بود، به وجود آورد . این دو برادر، دو رویه یک رسالت بودند که وظیفه و کار هریک، در جای خود، و در اوضاع و احوال خاص خود از نظر ایفای رسالت و تحمل مشکلات، و نیز از نظر فداکاری و از خود گذشتگی، درست معادل و هموزن دیگری بود .
حسن از بذل جان خود دریغ نداشت، و حسین در راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چیزی که هست، حسن، جان خود رادر یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتی که پیش از آنکه حسینی باشد، حسنی بود !
از نظر خردمندان صاحبنظر، واقعیت فداکاری در روز«ساباط» از روز«عاشورا» ریشه دارتر بود، زیرا امام حسن آن روز در صحنه فداکاری، نقش یک قهرمان شکیبا و پایدار را در چهره یک شکست خورده از پای در آمده ایفا کرد . از اینجاست که شهادت عاشورا درمرتبه اول حسنی بود و در مرتبه دوم حسینی، زیرا این حسن بود که در واقع شالوده نهضت عاشورا را ریخته و آن را به ثمر رساند .
گویی امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) (به منظور روشن کردن ماهیت ضد اسلامی حکومت اموی و بیدار کردن مردم از غفلت) بر سر یک برنامه متفقاً تصمیم گرفته بودند که هر یک نقشی ایفأ کنند، منتها نقش امام حسن(علیهالسلام ) نقش صبر وپایداری حکیمانه باشد و نقش امام حسین (علیه السلام)، نقش انقلاب و قیام مردانه، تا از این دو نقش، یک تاکتیک کامل در راه هدف واحد، به وجود آید .
از اینجا بود که پس از واقعه ساباط و کربلا، مردم بیدار شدند و شروع کردند به فکر کردن در مسائل و حوادث، و پی به ماهیت پلید بنی امیه بردند.[ ۵۳ ]
با توجه به این حقایق، میتوان گفت که اگر حسین بن علی (علیه السلام) در شرایط تاریخی برادرگرامی خود امام حسن قرار میگرفت، همان کار را میکرد که امام حسن (علیه السلام) کرد،و و اگر امام حسن (علیه السلام) در زمان حسین بن علی، برنامه او را در پیش میگرفت زیرا این دو امام بزرگ هر کدام با توجه به اوضاع و شرایط خاص زمان خود، رسالت تاریخی خویش را آنجام دادند .
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با پیش بینی این حوادث و خرده گیریهای، درباره این دو فرزند عالیقدر خود فرمود: «حسن و حسین دو پیشوای اسلامند، خواه صلح کنند و خواه نبرد و جهاد.»[ ۵۴ ]
صلح یا صلاح…؟
این بخش را با مقاله یکی از نویسندگان که در یکی از مجلات تهران زیر عنوان «صلح یاصلاح…؟» چاپ شده بود، به پایان میرسانیم : صلح حسن (علیه السلام) یا به عبارتی متارکه و آتش بس وی با معاویه را شاید بتوان یکی از دشوارترین مراحل سیر امامت در دنیای اسلام نامید. این انقلابیترین نرمش تاریخ، و تحمل رنج طاقت فرسای آن، که هیچ کس جز پسر علی ( علیه السلام) آن هم توسط درک عالیترین درجات ایمان قادر به آنجامش نبوده و نخواهد بود، همواره بحثانگیز و سوال آفرین بوده است، و متاسفانه غرض و رزان به قلم غرض، و جاهلان به دیده جهل، این شگرد ایمانی را در پرده تحریف و ابهام پیچیدهاند .
امامان همگی، مظهر تقوی و روش هستند، تقوی در همگی شان مشترک، و روش در تمامی شان متفاوت است .
روش علی (علیهالسلام) در دو مرحله: سکوت و خروش: راهگشای امت میگردد .
شیوه حضرت امام حسن (علیه السلام) در مرحله اول روش پدر، و راه حضرت امام حسین ( علیه السلام) در مرحله دوم آن شکل میگیرد. حضرت امام علی (علیه السلام ) بی سکوت، خروش و شهادتی هشدار دهنده و حیاتبخش نمیداشت، فریاد و جانفشانی حضرت امام حسین (علیه السلام) نیز بدون صلح برادر، این چنین در تاریخ به ثبت نمیرسید .
«ساباط» و «عاشورا»؛ افشاگر جاهلیت پلید امویان
امت آن روز، خود وقتی بر مسیر دو حادثه «ساباط» و «عاشورا» نظر افکند، جاهلیت زشت و پلید امویان را به وضوح احساس میکرد. دید که حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) مسالمت را پذیرفت، ولی باز معاویه به هیچ یک از پنج شرط توافق پایبند نبوده و میثاقها را شکست. نه در دوران حکومت، بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)، عمل کرد؛ نه پس از خود، زمام امر را به شورا و یا صاحب واقعی آن سپرد ؛ نه دشنام و ناسزا به علی(علیهالسلام) را موقوف کرد و تقدس منبر را از این بدعت ننگین مصون داشت؛ نه خراج تعهد کرده را پرداخت ؛ و نه مسلمانان متعهد و یاران علی را از آسیب حملات ناجوانمردآنهاش برکنار داشت… و سرانجام نیز سبط نبی اکرم و فرزند فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) را مسموم کرد .
تنهاترین سردار
به برکت قیام امام حسن مجتبی(علیهالسلام)، و قیام فریادگونه سیدالشهداء، نقطههای پوشیده، عریان شدند و فکرهای نهان، عیان گشتند. این بغض اسلام بود که در امام حسن مجتبی (علیهالسلام) نهفت و نهفت…، و در حضرت امام حسین (علیهالسلام) به فریاد شکست، و شالوده امامت بود که در خون جگر حسن نطفه بست، و در خون پیکر حسین به بلوغ رسید .
امام حسن مجتبی(علیهالسلام)، بزرگترین تجسم خواستن و نتوانستن بود. سربازی که در جنگها، یکه تازیش حیرتها میآفرید، و خلفی که در مکتب رشادت تا شهادت پدر، از ارث و آموزش بهره برده بود، آنجا که رسالت را در میدان امامت، تنها در صلح، ممکن دید، چه بزرگوارانه و پرشکیب، آن را پذیرفت، که تحمل کرد. این، زیبایی روش فرزند امیرمؤمنان، امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بود نه کیفیتی دیگر، که سکوت و صلح را تنها بر لبه شمشیرش نشاند، و راههای دیگر اسلام را در حصار پناه مصون داشت. زبان برنده و خطبههای کوبنده و کلام توفندهاش سکوت شمشیر را به کمال جبران کردند، و مستعدترین زمینه را برای قیام خونین برادر فراهم ساختند تا بدانجا که معاویه از سخن گفتنش میهراسید و رندان مزدور را بر آن داشت تا رشته کلام را از این صاحب بر حقش، به سرقت برده و حتّی الامکان به وی اجازه صحبت در مجامع را ندهند .
جهاد در وسیع ترین میدان ها
حضرت بزرگترین قدم اصلاحی را برداشتند، و در هنگامهای که فتنه و سلاح، حاکم بود، درهای مکتب اخلاق، محبت و اصلاح را گشودند، و مانند مصلحی که جز به صلاح نمیاندیشد، نام را به رضای خدا فروختند. ایشان صلح را در ابتدای راه برنگزیدند، بلکه در انتهای آن، و پس از شکست در همه جبهههای جهاد، گردن نهادند جهاد دردناک او در وسیعترین میدانها و گستردهترین ابعاد صورت گرفت. در جبهه مبارزه با دشمن، هم لشکر و هم سنگر را به آزمون گذاشتند و هم مقابله با فتنهها و نیرنگها را. در جهاد با اصحاب منافق، ازنیروی اصلاح و ارشاد کمک گرفتند و در جهاد با نفس، از مهار خشم و تحمل صلحی تحمیلی …
با نظری حتی اجمالی بر جهادهای این مظلوم خاموش، هر اعتراضی اعتذار میشود و هر ایرادی ستایش…[ ۵۶ ]
شهادت مظلومانه حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام)
در هفتم صفر سال ۵۰ هجری قمری و به قولی در بیست و هشتم صفر همان سال حضرت امام حسن (علیهالسلام) در سن چهل و هفت سالگی با توطئه معاویه به شهادت رسیدند [ ۵۷]
ـ شاهی که بود امن و امان جهان از او در خانه هم ز کینه دشمن امان نداشت
معاویه که با نیرنگ و خدعه، امام را مجبور به پذیرفتن معاهده صلح کرده بود، تصمیم گرفت مرحلهی دیگری از این توطئه را اجرا نماید .
امام حسن با تیز بینی، بندی را در معاهده پیش بینی کرده بودند مبنی بر این که معاویه حق ندارد کسی را برای جانشینی انتخاب کند، اما معاویه بر خلاف این بند تصمیم گرفت یزید را جانشین خود کند، لذا سیّد جوانان بهشت امام مجتبی ( علیهالسلام) مانع بزرگی برای معاویه بود،به همین دلیل او مصمّم به قتل آن حضرت شد .
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه میگوید: هنگامی که معاویه خواست برای پسرش بیعت بگیرد، وجود حسن بن علی (علیهماالسلام) را از هر کس دیگر و هر مانع دیگری دشوارتر دید، لذا سم فرستاد و آن حضرت را مسموم کرد.[ ۵۸ ] زهر را با صد هزار درهم، برای جَعده، دختر اشعث بن قیس فرستاد و او را به وعدهی ازدواج با یزید فریب داد .
به شهادت رساندن امام حسن مجتبی (علیهالسلام) از جنایات غیر قابل بخشش معاویه است و از نظر تاریخی کوچکترین تردیدی در آن وجود ندارد . زمانی که در سال ۶۳ هجری در واقعه حره مدینه غارت شد، خانهی این زن ملعون به تاراج رفت. امّا به پاس خوش خدمتی او در به شهادت رساندن شوهرش، اموالش را به او بازگرداندند .
منابع بیشماری خبر شهادت امام را توسط جَعده با توطئه معاویه نقل کردهاند[ ۵۹]
امام روزه بودند و روز بسیار گرمی بود تشنگی بر امام در لحظه افطار اثر کرده بود، آن زن شربت شیری را آغشته به سم کرد و برای حضرت آورد تا افطار کنند و بدین ترتیب حضرت را به شهادت رساند .
ـ شجرهی خبیث اشعث
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: اشعث بن قیس دستش را در خون امیرمؤمنان ( علیهالسلام) آلوده کرد و دخترش جعده امام حسن مجتبی (علیهالسلام) را مسموم ساخت و پسرش، محمد بن اشعث، شریک در خون امام حسین (علیهالسلام ) شد.[ ۶۰ ]
معاویه هم به قول خویش مانند همیشه وفا نکرد و به دختر اشعث گفت: کسی که با حسن (علیهالسلام) وفا نکند، با یزید هم وفا نخواهد کرد .
ـ زتاب رفت و تشـت طلب کـرد و نالـه کرد و آن تشـت را زخـون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت دل را تــهی ز خون دل چند ساله کرد
ام بکر دختر مسور گوید: بارها به امام سم خورانده شد، هر بار از آن رهایی مییافت تا آن که مرتبهی آخر، سم به قدری شدید بود که پارهای جگر امام از گلویشان خارج شد.[ ۶۱ ] در حالی که امام حسین (علیهالسلام) بر بالین شهادت برادر بزرگوارش خونهای جگر را درون تشت نظارهگر بودند به وصایای حضرت (علیهالسلام) گوش جان میسپردند و اشک میریختند . امام در آخرین نفسهای مبارکشان پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: به ملاقات جد گرامیام، رسول اکرم و پدر عزیزام امیر مؤمنان و مادر مظلومهام، فاطمه زهرا و دو عموی گرانقدرم حمزه سید الشهدا و جعفر طیّار، صلوات الله علیهم اجمعین، می روم . سپس به ملکوت اعلی بازگشتند و عالم را در ماتم خویش داغدار کردند .
ـ عایشه این بار سوار بر قاطر
ابن عباس میگوید: چون امام مجتبی (علیهالسلام) به شهادت رسیدند امام حسین ( علیه السلام) ، من، عبد الله بن جعفر و علی پسرم را طلبید و آن حضرت را غسل داد.[ ۶۲ ]
طبق وصیت آن حضرت خواستند او را در کنار جد بزرگوارش (صلی الله علیه و آله ) دفن کنند، أمّا عایشه در حالی که بر قاطری سوار شده بود با استناد به این که این خانه من است و اجازه ورود به آن را نمیدهم، مانع از این کار شد و یک بار دیگر کینهی خود را نسبت به فرزندان فاطمهی زهرا (سلامالله علیها) نشان داد و فریاد زد: ما را با شما چه کار، آیا میخواهید شخصی را به خانهی من وارد کنید که من او را دوست ندارم؟ !
قاسم فرزند محمد بن ابو بکر نزد عایشه آمد و گفت: ای عمه ! ما هنوز سرهای خود را از سر افکندگی روز موی نشستهایم، آیا برآنی که روزی هم به نام « روز قاطر » مشهور شود.[ ۶۳ ]
مروان هم در این میان هیزم کش این آتش شده بود و بنی امیه را تحریک میکرد و فریاد میزد: مگذارید حسن در خانه پیامبر دفن شود و میگفت: چگونه فرزند قاتل عثمان، در کنار قبر پیامبر دفن شود، امّا عثمان در بقیع [ ۶۴] ؟ !
ابن عباس میگوید: خطاب به عایشه گفتم: واسفا! یک روز بر شتر سوار میشوی و یک روز بر قاطر، و میخواهی نور خدا را فرو نشانی و با دوستان خدا جنگ کنی و میان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و حبیب و دوست او حایل شوی. [ ۶۵]
سپس عایشه فریاد زد: سوگند به خدا که تا مویی بر سرم هست، نخواهم گذاشت حسن (علیهالسلام) در این جا دفن شود، و هیاهویی برپا کرد .
ـ تیرهای سقیفه بر بدن عزیز فاطمه نشست
در نهایت بی شرمی جنازه حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) تیر باران شد و بنابر نقلی هفتاد تیر به بدن آن حضرت اصابت کرد. بنی هاشم قصد مقابله را داشتند، أمّا امام حسین (علیهالسلام) فرمودند: شما را به خدا سوگند میدهم که وصیّت برادرم را ضایع نسازید و کاری نکنید که خونی ریخته شود، زیرا برادرم سفارش کردند که از درگیری اجتناب کنید . به ناچار جنازه آن حضرت را به بقیع بردند و نزد جدهی او، فاطمه بنت اسد ( علیهاالسلام) مادر بزرگوار امیرمؤمنان (علیهالسلام) دفن کردند .
ـ شما قضاوت کنید ؟ !
عایشه در ماجرای تشییع پیکر امام حسن مجتبی (علیهالسلام) فریاد زد که « کسی را که دوست ندارم، نمیخواهم در کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله ) دفن شود» این گفته در حالی است که خود وی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که: پیامبر امام حسن (علیهماالسلام) را دوست میداشت و میفرمود: « خدایا دوست بدار هر آن که او را دوست دارد» [ ۶۶]
عایشه مالکیت خانه ای را مدعی شد که همه نه زن پیامبر جمعا یک هشتم آن را ارث میبردند و از آن یک هشتم، یک نهم سهم هر زن پیامبر میشد یعنی یک هفتاد و دوم از آن منزل سهم عایشه میشد، چه زیبا شاعر عرب صقر بصری این نکته را به شعر در آورده است :
وفی بیت رسول الله بالظلم تحکمت
هل الزوجه اولی بالمواریث من البـنت
لکُ التُسع من الثُمن وبالکل تصرفت
تجمّلت تبغَلتِ وا ن عـشـــتِ تــفـیـَّلتِ
درمورد خانه رسول الله به ظلم حکم کردی، آیا زن از دختر در ارث بردن اولی تر است؟ .
حق تو یک نهم از یک هشتم بود ولی تمام آن را تصرف کردی، روزی بر شتر سوار شدی . ( و ماجرای جمل را به راه انداختی) وروزی هم سوار بر قاطر شدی، اگر زنده بمانی، روزی هم بر فیل سوار میشوی (و خانه خدا را خراب میکردی). [ ۶۷]
از سویی مروان که بدون شک یکی از کثیف ترین چهرههای بنی امیه است در این جنایت نقش به سزایی داشت او نیز به منظور خوش خدمتی به معاویه با حیلهگری از دفن امام جلو گیری کرد و خبر ماجرا را با آب و تاب برای معاویه نوشت . [ ۶۸ ] او در تمام مدتی که حاکم مدینه بود با زبان تند خود، بنی هاشم و امیرمؤمنان (علیهالسلام) را دشنام میداد و آنان را مورد آزار قرار میداد . قضاوت دربارهی این دو نفر را به وجدآنهای آگاه و دور از تعصب میسپاریم .
ـ گریه بر امام حسن (علیهالسلام) همنوایی با سایر مخلوقات
در فضیلت گریه بر امام حسین (علیهالسلام) و زیارت آن بزرگوار، از ابن عباس روایت شده است پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: چون فرزندم حسن را به زهر شهید کنند، ملائکه آسمآنهای هفتگانه بر او گریه کنند و همه چیز حتی مرغان هوایی و ماهیان دریا بر او اشک بریزند؛ هر که بر او بگرید، دیدهاش کور نشود، روزی که دیدهها کور میشود؛ هر که در مصیبت او اندوهناک شود، اندوهناک نشود دلش در روزی که دلها اندوهناک است؛ و هر که در بقیع او را زیارت کند، قدمش بر صراط ثابت گردد، در روزی که قدمها بر آن لرزان است. [ ۶۹]
ـ در سوگ امام
زمانی که امام حسن (علیهالسلام) به شهادت رسید، بنی هاشم کسانی را به نقاط مختلف مدینه فرستادند تا این خبر را به گوش انصار برسانند، گفته شده است که هیچ کسی در خانه خود نماند.[ ۷۰ ] زنان بنی هاشم به مدت یک ماه برای وی مجلس عزا به پا داشتند.[ ۷۱ ].
طبری به نقل از امام باقر (علیهالسلام) آورده است که مردم مدینه هفت روز به مناسبت شهادت فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) به عزا نشستند و بازار بسته بود. [ ۷۲]
عمرو بن بعجه میگوید: نخستین ذلّتی که بر عرب وارد شد، وفات امام مجتبی (علیهالسلام) بود.[ ۷۳ ] البته، این ذلت به دنبال آن ذلتی بود که سقیفه نشینان برای عالم هستی رقم زدند .
پی نوشت ها:
– [ ۱ ] ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، تصحیح و تلیعق: حاج سید هاشم رسولی محلاتی، قم، موسسه انتشارات علامه، ج ۴ ، ص ۲۸ – شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبْ بصیرتی، ص ۱۸۷ – اسد الغابه فی معرفه الصحابه، تهران، المکتبْ الاسلامیْ، ج ۲ ، ص ۱۰ ، – ابن حجر العسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، داراحیأ التراث العربی، ۱۳۲۸ ه’.ق، ج ۱ ، ص ۳۲۸ .
– [ ۲ ] کان الحسن رضی الله عنه له مناقب کثیره: سیدا، حلیما، ذاسکینْ و وقار وحشمْ، جوادا، ممدوحا…(تاریخ الخلفا، ط ۳ ، بغداد، مکتبه المثنی، ۱۳۸۳ ه’.ق، ص ۱۸۹ .)
– ان المسالْ لا تحل الا فی احدی ثلاث: دم مفجع، او دین مقرع، او فقر مدقع ففی ایها تسئل؟ [ ۳ ]
– مجلسی، بحارالانوار، تهران، المطبعْ الاسلامیْ، ۱۳۹۳ ه’.ق، ج ۴۳ ، ص ۳۳۳ . [ ۴ ]
– حیاْ الامام الحسن ، شریف الفرشی، ، چاپ ۲ ، نجف، مطبعه الاداب، ۱۳۸۴ ه’.ق، ج ۱ ، ص ۳۰۲ [ ۵ ]
ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۴ ، ص ۲۱ . [ ۶ ]
ابن [ ۷ ] واضح، تاریخ یعقوبی، نجف، منشورات المکتبْ الحیدریْ، ۱۳۸۴ ه’.ق، ج ۲ ، ص ۱۷۰ – ابن قتیبه دینوری، الامامْ والسیاسْ، ط ۳ ، قاهره، مکتبه مصطفی البابی الحلبی، ۱۳۸۲ ه’.ق، ج ۱ ، ص ۶۷ .
ابوحنفیه [ ۸ ] دینوری، الاخبار الطوال، ط ۱ ، قاهره، داراحیأ الکتب العربی، (افست انتشارات آفتاب تهران) ص ۱۴۴-۱۴۵ – ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج ۳ ، ص ۲۳۱ .
– نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ط ۲ ، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، ۱۳۸۲ ه’.ق، ص ۱۱۳ . [ ۹ ]
– بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیه، ۱۹۶۱ م، ج ۱۱ ، ص ۲۵ ( خطبه ۲۰۰ ). [ ۱۰ ]
– احتجاج، طبرسی ، نجف، المطبعه المرتضویه، ص ۱۴۴-۱۵۰ [ ۱۱ ]
– همان، ص ۱۵۶ . [ ۱۲ ]
– [ ۱۳ ] ابن ابی الحدید، همان کتاب، ج ۵ ، ص ۹۸ – ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج ۳ ، ص ۴۰۹ – علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمه فی معرفْ الائمه، تبریز، مکتبْ بنی هاشم، ۱۳۸۱ ، ج ۲ ، ص ۱۹۹ – ابوالعباس المبرد، الکامل فی اللغْ و الادب، ط ۱ ، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ ، ج ۲ ، ص ۱۹۵ .
– [ ۱۴ ] امام حسن مجتبی (علیه السلام) در پاسخ شخصی که به صلح آن حضرت با معاویه اعتراض داشت، به پیمآنهای صلح پیامبر اسلام استناد نموده، و فرمود: به همان دلیل که پیامبر با آن قبائل پیمان بست، من نیز با معاویه قرار داد آتش بس منعقد ساختم. (مجلسی، بحارالانوار، تهران، المکتبْ الاسلامیْ، ۱۳۸۳ ، ج ۴۴ ، ص ۲ )
– تاریخ بعقوبی، نجف، منشورات المکتبْ الحیدریْ، ۱۳۸۴ ، ج ۲ ، ص ۲۰۶ . [ ۱۵ ]
[ ۱۶ ]- مجلسی، بحارالانوار، تهران، المطبعه الاسلامیه، ۱۳۸۳ ، ج ۴۴ ، ص ۱- در تهیه و تنظیم این بخش، علاوه بر مدرک گذشته، از جزوه «فلسفه صلح امام حسن (علیه السلام) (فاقد نام مؤلف و ناشر) نیز استفاده شده است .
– [ ۱۷ ] در جنگ جمل متجاوز از سی هزار نفر کشته شدند (تاریخ یعقوبی، ج ۲ ، ص ۱۷۲) و در جنگ نهروان چهار هزار نفر از خوارج به قتل رسیدند (تاریخ یعقوبی، ج ۲ ، ص ۱۸۲) و مجموع تلفات طرفین در جنگ صفین به صد و ده هزار نفر رسید (مسعودی، مروج الذهب، ط ۱ ، بیروت، دارالاندلس، ۱۹۶۵ م، ج ۲ ، ص ۳۹۳ ).
شمس الدین، محمد مهدی، ارزیابی انقلاب حسین (ثوره الحسین)، ترجمه مهدی پیشوایی، چاپ دوم، قم، انتشارات توحید، ص ۱۹۷-۲۰۰ . [ ۱۸ ]
– آیینه اسلام، ترجمه محمد ابراهیم، آیتی بیرجندی، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۳۹ ه’.ش، ص ۲۵۰-۲۵۱ . [ ۱۹ ]
– [ ۲۰ ] ابوالفرج، الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، ط ۲ ، نجف، منشورات المکتبه، الحیدری:، ۱۳۸۵ ه’.ق، ص ۳۹ – ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیه، ۱۹۶۱ م، ج ۱۶ ، ص ۳۸ – احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ط ۱ ، ص ۶۰ ، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۳۹۷ ه.ق، ص ۳۲ .
– آل یاسین، شیخ راضی، صلح الحسن، ط ۲ ، منشورات دارالکتب العراقیه فی الکاظمیه، ص ۱۰۲ . [ ۲۱ ]
– آل یاسین، همان کتاب، ص ۶۸-۷۴ . [ ۲۲ ]
– شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبه، بصیرتی، ص ۱۸۹ – ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه فی معرفْ الائمْ، ۱۳۰۳ ه’.ق، ص ۱۶۷ . [ ۲۳ ]
– [ ۲۴ ] ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفْ الصحابْ، تهران، المکتبه الاسلامیه، ج ۲ ، ص ۱۳ و ۱۴- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج ۳ ، ص ۴۰۶ – مجلسی، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۳ ه.ق، ج ۴۴ ، ص ۲۱ – سبط ابن الجوزی، تذکره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۳ ه.ق، ص ۱۹۹ .
– [ ۲۵ ] به همین جهت است که چند تن از مورخان قدیم اسلامی، کتابهایی به همین نام ( قیام الحسن) نوشتهاند که از آن جمله دو کتاب زیر را میتوان نام برد : الف – قیام الحسن، تالیف هشام بن السائب الکلبی که در سال ۲۰۵ ه’.ق در گذشته است .
ب- قیام الحسن، تالیف ابراهیم بن محمد الثقفی که در سال ۲۸۳ ه’.ق، در گذشته است (حکیمی، محمد رضا، امام در عینیت جامعه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص ۱۷۱ ).
– [ ۲۶ ] شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبْ بصیرتی، ص . ۱۹۱ موید این معنا پاسخی است که امام مجتبی (علیه السلام) به یکی از شیعیان داد. امام ضمن پاسخ سؤال او که چرا دست از جنگ کشیدی؟ فرمود: سوگند به خدا اگر با معاویه جنگ میکردم، مردم مرا به او تسلیم میکردند (مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴ ، ص ۲۰ ).
– یعقوبی از سعید بن قیس نام نمیبرد ولی مورخان دیگر، به ترتیبی که گفته شد نوشتهاند . [ ۲۷ ]
– ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، ط ۲ ، نجف، منشورات المکتبْ الحیدریْ، ۱۳۸۵ ه’.ق، ص ۴۰ . [ ۲۸ ]
– [ ۲۹ ] دو پسر عبیدالله را «بسر بن ارطاْ» یکی از فرماندهان خونخوار معاویه، کشته بود (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیْ، ۱۹۶۱ م، ج ۲ ، ص ۱۴) ؛ از اینرو جاداشت که حداقل، خصومت او با معاویه که قاتل اصلی فرزندانش بود، او را از این عمل ننگین بازدارد، اما آن عنصر سست و بی لیاقت با پیوستن به معاویه، نیروهای امام مجتبی (علیه السلام) را درهم ریخت و خیانت بزرگی مرتکب شد .
– ابوالفرج الاصفهانی، همان کتاب، ص ۴۲- ابن واضح، تاریخ یعقوبی، نجف، منشورات المکتبْ الحیدریْ، ۱۳۸۴ ه’.ق، ج ۲ ، ص ۲۰۴ . [ ۳۰ ]
– [ ۳۱ ] چنانکه قبلا گفتیم، با توجه به اینکه ارتش امام مجتبی (علیه السلام) از گروههای مختلفی تشکیل یافته بود که در میان آنها عدهای از خوارج و عدهای از عناصر سود جو و دنیا پرست بودند، جای تعجب نبود که در صدد قتل امام برآیند و چادر و لوازم سفر آن حضرت را غارت کنند و در همان حال عدهای فریاد بزنند: این مرد ما را به معاویه فروخت و مسلمانان را ذلیل ساخت!! براستی که سبط اکبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا چه حد مظلوم بوده است؟ !
– [ ۳۲ ] ابن واضح، تاریخ یعقوبی، نجف، منشورات المکتبْ الحیدریْ، ۱۳۸۴ ه’.ق، ج ۲ ، ص ۲۰۵ ، مورخان جریانی را که منتهی به غارت خیمه امام و حمله به سوی آن حضرت شد، به طور مختلف نوشتهاند. از آن جمله «طبری» و «ابن اثیر» و «ابن حجر عسقلانی» مینویسند: هنگامی که حسن بن علی در «مداین» اردو زده بود، ناگهان شخصی (که از مزدوران معاویه بود) صدا زد: مردم! قیس بن سعد کشته شده است، فرار کنید! مردم متفرق شدند و…(تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج ۶ ، ص ۹۲ – الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج ۳ ،ص ۴۰۴ – الاصاب: فی تمییز الصحابْ، ط ۱ ، بیروت، داراحیأ التراث العربی، ۱۳۲۸ ه’.ق، ج ۱ ، ص ۳۳۰ .)
– [ ۳۳ ] محمد بن جریر الطبری، همان کتاب، ص ۹۲- ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفْ الصحابْ، تهران، المکتبه الاسلامیْ، ج ۲ ، ص . ۱۴ عبارت اسد الغابه چنین است: «…فلما افردوه امضی الصلح .»
– مجلسی، بحارالانوار، تهران، المکتبْ الاسلامیْ، ۱۳۹۳ ه’.ق، ج ۴۴ ، ص ۱۴۷ – طبرسی، احتجاج، نجف ،المطبعْ المرتضویْ، ص ۱۵۷ . [ ۳۴ ]
– شبر، سید عبدالله، جلأالعیون، قم، مکتبْ بصیرتی، ج ۱ ، ص ۳۴۵-۳۴۶ . [ ۳۵ ]
– ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیْ، ۱۹۶۱ م، ج ۱۶ ، ص ۲۸ . [ ۳۶ ]
– [ ۳۷ ] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج ۳ ، ص ۴۰۵ – ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفْ الاصحاب، (در حاشیه الاصابه)، ط ۱ ، بیروت، دار احیأ التراث العربی، ۱۳۲۸ ه.ق، ج ۱ ، ص ۳۷۱ – محمد بن جریر الطبری، همان کتاب، ج ۶ ، ص ۹۳ .
– [ ۳۸ ] دارابگر یکی از پنج شهرستان ایالت فارس در قدیم بوده است. (لغتنامه دهخدا، لغت داربجرد). شاید علت انتخاب خراج «دارابگرد» این باشد که این شهر طبق اسناد تاریخی، بدون جنگ تسلیم ارتش اسلام شد و مردم آن با مسلمانان پیمان صلح بستند. خراج آن طبق قوانین اسلام، اختصاص به پیامبر و خاندان آن حضرت و یتیمان و تهیدستان و درماندگان راه داشت. از اینرو امام مجتبی (علیه السلام) شرط کرد که خراج این شهر به بازماندگان شهدای جنگ جمل و صفین پرداخت شود زیرا درآمد آنجا، همچنآنکه گفته شد، به خود آن حضرت تعلق داشت. بعلاوه، بازماندگان نیازمند شهید این دو جنگ که بی سرپرست بودند، یکی از موارد مصرف این خراج به شمار میرفتند (مجلسی، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۳ ه.ق، ج ۴۴ ، ص ۱۰ ).
– [ ۳۹ ] مشروح پیمان صلح را در کتاب «صلح الحسن» تالیف شیخ راضی آل یاسین (ط ۲ ، منشورات دارالکتب العراقیْ فی الکاظمیْ) ص ۲۵۹-۲۶۱ مطالعه فرمایید .
– این پیشگویی با اندکی اختلاف در الفاظ، در کتب و مآخذ یاد شده در زیر، از آن حضرت نقل شده است : [ ۴۰ ]
تذکرْ الحواص، ص ۱۹۴ – اسدالغابْ، ج ۲ ، ص ۱۲ – نورالابصار، ص ۱۲۱- الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص ۱۵۸ – الاصابْ، ج ۱ ، ص ۳۳۰- کشف الغمْ، ترجمه فارسی، ج ۲ ، ص ۹۸- تهذیب التهذیب، ج ۲ ، ص ۲۹۸ – الصواعق المحرقه، ص ۸۲ – البدایه و النهایه، ج ۸ ، ص ۳۶- الاستیعاب، (در حاشیه الاصابه) ج ۱ ، ص ۳۶۹ – حلیه الاولیأ، ج ۲ ، ص ۳۵- اسعاف الراغبین (در حاشیه نور الابصار)- مسند احمد حنبل، ج ۵ ، ص ۳۸ و ۴۴ – عمدْ الطالب، ص ۶۵ – الطبقات الکبری عبدالوهاب شعرانی، ج ۱ ، ص ۲۶ – انساب الاشراف، ج ۳ ، ص ۴۲ .
– آل یاسین، همان کتاب، ص ۲۷۸ . [ ۴۱ ]
– [ ۴۲ ] ابن ابی الحدید، همان کتاب، ج ۱۶ ، ص ۱۵ – ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، نجف، منشورات المکتبْ الحیدریْ، ۱۳۸۵ ه’.ق، ص ۴۵- شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبْ بصیرتی، ص ۱۹۱. ابوالفرج میگوید: معاویه به این خطبه را پیش از ورود به کوفه ایراد کرد .
– محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج ۶ ، ص ۹۵ . [ ۴۳ ]
– [ ۴۴ ] الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج ۳ ، ص . ۴۰۵ بلاذری نیز مینویسد : « معاویه به فرماندار خود در بصره تصمیم دستور داد مردم را برضد حسن بن علی تحریک کند. او نیز این ماموریت را آنجام داد و در نتیجه تحریکات وی، اهل بصره داد وفریاد به راه انداختند و گفتند: این مال، متعلق به بیت المال است، چرا آن را به دیگران بدهیم!» (انساب الاشراف، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودی بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۳۹۷ ه.ق، ص ۴۷ .)
– تاریخ الامم و الملوک،بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج ۶ ، ص ۹۵ . [ ۴۵ ]
– طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دار القاموس الحدیث،ج ۶ ، ص ۱۳۲ . [ ۴۶ ]
امام مجتبی(علیه السلام) تمام این حوادث را پیش بینی میکرد. او به خوبی میدانست که اگر زمام امور مسلمانان به دست بنی امیه بیفتد، سرنوشت تاریکی در انتظار آنان و مخصوصاً شیعیان خواهد بود، ولی مسلمانان تا روزی که خود با این حوادث تلخ، رو در رو قرار نگرفته بودند، پی به اهمیت قضیه نمیبردند. آنان هنگامی که با این حوادث وحشتناک مواجه شدند، تازه متوجه شدند که فرصت را از دست دادهاند و فهمیده و نفهمیده مقدمات بدبختی خود را فراهم ساختهاند. حضرت مجتبی(علیه السلام) ضمن خطبهای که مشروح آن در صفحات گذشته نقل شد، به این آینده تاریک اشاره کرده بود: «اگر(به علت سستی و بیوفایی شما) ناگزیر شوم زمامداری مسلمانان را به معاویه بسپارم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنی امیه هرگز روی خوشی و شادی نخواهید دید و گرفتار انواع شکنجه ها و آزارها خواهید شد. هم اکنون گویی، به چشم خود میبینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده، آب و نان درخواست خواهند کرد، آب و نانی که مال فرزندان شما بوده و خداوند برای آنها قرار داده است، ولی بنی امیه آنها را از در خانه خود رانده از حق مسلم خود محروم خواهند ساخت ».
– حسین، طه، علی و دو فرزند بزرگوارش، ترجمه احمد آرام، تهران، کتابفروشی و چاپخانه علی اکبر علمی، ۱۳۳۲ ه.ش،ص ۲۰۷ . [ ۴۷ ]
– [ ۴۸ ] از این جهت میتوان گفت که پیمان صلح، برای معاویه حکم شمشیری دو دم را داشت که هر دولبهاش به زیان وی بود! زیرا اگر او به مفاد صلحنامه عمل میکرد، هدف امام تا حدودی تأمین میشد و اگر آن را نقض میکرد، نتیجه آن ایجاد تنفر عمومی از حکومت اموی و جنبش و بیداری مردم بر ضد این حکومت بود، و این، مسئلهای بود که پیشوای دوم آن را از نظر دور نداشت
– شمس الدین، محمد مهدی، ارزیابی انقلاب حسین(علیه السلام)، ترجمه مهدی پیشوائی، قم، انتشارات توحید، ۱۳۶۲ ه.ش، ۱۷۸-۱۷۹ . [ ۴۹ ]
– حکیمی، محمدرضا، امام در عینیت جامعه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صفحات ۱۲۱ و ۱۳۳ و ۱۷۱ . [ ۵۰ ]
– علی و فرزندانش، ترجمه محمد علی خلیلی، چاپ سوم، تهران، انتشارات بنگاه مطبوعاتی گوتنبرگ، ص ۲۹۸ . [ ۵۱ ]
– حکیمی، همان کتاب،ص ۱۲۹-۱۳۰ . [ ۵۲ ]
– [ ۵۳ ] آل یاسین، شیخ راضی، صلح امام حسن پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ترجمه سید علی خامنهای،موسسه انتشارات آسیا، ۱۳۵۴ ه’.ش، مقدمه،ص ۲۰-۲۱ .
– ابن شهر اشوب مینویسد: همه مسلمانان اتفاق دارند که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود : [ ۵۴ ]
« الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» (مناقب آل ابی طالب، قم، مکتبه الطباطبائی، ج ۳ ، ص ۳۹۴ ).
[ ۵۶ ] – برگرفته از سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی: ص ۸۵-۱۳۹ .
[ ۵۷ ] – منتهی الآمال، باب چهارم، فصل چهارم، ص ۳۲۴
ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ، ج ۴ ، ص ۱۷ . [ ۵۸ ]
ـ ترجمه الامام الحسن علیه السلام، ابن سعچ، ص ۱۷۵ ـ انساب الاشراف، ج ۳ ، ص ۸۸ ـ ۵۵ . [ ۵۹ ]
ـ سیرهی معصومان، استعلامی، ص ۱۵۲ . [ ۶۰ ]
ـ المنتخب من ذیل المذیل، ص ۵۱۴ . [ ۶۱ ]
ـ منتهی الآمال، باب چهارم، فصل چهارم، ص ۳۲۸ . [ ۶۲ ]
ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲ ، ص ۲۲۵ . [ ۶۳ ]
ـ ترجمه الامام حسن علیه السلام، ابن سعد، ص ۱۸۳ . [ ۶۴ ]
ـ منتهی الآمال، باب چهارم، فصل چهارم، ص ۳۲۹ . [ ۶۵ ]
ـ کنز العمال، ج ۱۳ ، حدیث ۳۷۶۵۲ . [ ۶۶ ]
ـ منتهی الآمال، باب چهارم، فصل چهارم، ص ۳۲۹ . [ ۶۷ ]
ـ ترجمه الامام حسن علیه السلام، ابن سعد، حص ۱۸۸ _۱۸۰ . [ ۶۸ ]
[ ۶۹ ] ـ منتهی الآمال، باب چهارم، فصل چهارم، ص ۳۳۰ .
ـ ترجمه الامام حسن،ابن سعد، ص ۱۸۱ ـ ترجمه الامام حسن علیه السلام، ابن عساکر شماره ۳۷۱ . [ ۷۰ ]
ـ ترجمه الامام حسن، ابن سعد، ص ۱۸۲ ، ترجمه الامام حسن علیه السلام، ابن عساکر شماره ۳۳۸ . [ ۷۱ ]
ـ ترجمه الامام حسن علیه السلام، ابن سعد، ص ۱۸۲ . [ ۷۲ ]
ـ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳ ، ص ۱۷۳ [ ۷۳ ]